میلاد شماخته

دکترای روان شناسی ، مشاور خانواده و پژوهشگر اسلامی

میلاد شماخته

دکترای روان شناسی ، مشاور خانواده و پژوهشگر اسلامی

بیوگرافی :

میلاد شماخته

✴️کارشناسی و کارشناسی ارشد روان شناسی از موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)

✴️دکتری روان شناسی (گرایش قرآن و روان شناسی) از جامعة المصطفی العالمیة

✴️ دانش آموخته سطح۴ حوزه علمیه قم

✴️پژوهشگر روان شناسی اسلامی، مدرس حوزه و دانشگاه

✴️مشاور خانواده در ️مرکز مشاوره سماح (قم-صفاییه-کوچه۱۷):جهت اخذ نوبت 02537838080
(قم-شهرک مهدیه): اخذ نوبت 02532960717






فیلم های آپارات

🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼
🌸🌼
🌼
#مشاوره

سوال :

سلام دختری ۲۴ ساله ام ، با یه پسر دوست شدم، عاشقش شدم و تمرکزم به هم ریخت منی که شاگرد اول بودم نتونستم دانشگاه خوبی قبول بشم

 بعد ۴ سال پسره میگه بچه بودم رابطه شروع کردیم اشتباه کردیم و الان میخوام قطعش کنیم

الان خیلی اذیتم نمیتونم فراموشش کنم از هرچی عروسی و نامزدیه متنفرم هرچی فیلم عاشقانه است بدم میاد نمیتونم درس بخونم، هرشب با گریه خوابم میبره ... خسته شدم


جواب :

سلام معلومه خیلی اذیتی و داری از نظر روحی رنج میکشی و دوس داری سریعتر از این اوضاع حال به هم زن راحت شی ! پس این نکاتو خدمتت میگم

یک: معنا نداره کسی پنج سال با کسی #دوست باشه به امیدی که باهاش #ازدواج کنه. چون هیچ ضمانتی برای این ازدواج وجود نداره. معمولا هم توی این جور قصه ها بیشترین آسیب متوجه دختراست!

دو: همونطور که خودت گفتی اصل شروع رابطه اشتباه بود ولی میشه درستش کرد

سه: تا زمانی که این پسرو کلا از ذهنت پاک نکردی نباید با کسی وارد #فرآیند_ازدواج بشی!

چهار: تو با این #پسر پنج سال ارتباط داشتی. نمی دونم ارتباط در چه حدی بوده ولی پنج سال خیلیه! کم نیست. #انتظار نداشته باش زود فراموشش کنی. فکر نکن زود از ذهنت پاک میشه.

پنج: هرگز فکر نکن با ازدواج خودبخود اون فراموش میشه. تو باید قبل از ازدواج این مشکلو حل کنی!

شش: برای فراموش کردن این آقا به نکات زیر توجه کن؛
👈بشین دلایل تمام کردن رابطت رو ریز به ریز بنویس
👈از یه آدم قابل #اعتماد توی مسیر دل کندن کمک بگیر!
👈دیگه تا جایی که امکان داره اون آقا رو نبین.
👈اگه پیامکی، چتی، هدیه ای، یادگاری ای چیزی از این آقا داری بریز دور و کلا از بین ببر!
👈به محض این که می خواستی بهش #فکر کنی، ذهنتو مدیریت کن!
👈بیشتر به خودت توجه کن! خودتو بیشتر دوست داشته باش.
👈شماره ای ازش داری پاک کن بره!
👈به هیچ رقم رصدش نکن. وضعیت و پروفایلشو نبین. صفحشو دنبال نکن. از کسی آمارشو نگیر.
👈فکر نکن تحفه ای بود که از دستش دادی!
👈وقتتو پر کن!
👈با آدمای جدید #ارتباط برقرار کن!
👈از خدا و اهل بیت کمک بگیر.
👈برای فراموش کردنش #عجله نکن. به خودت زمان بده! #صبور باش.


قرار نیست ما با هرکس که دوست بودیم و با او #ارتباط داشتیم، ازدواج کنیم. فازِ ازدواج، از #دوستی و ارتباط کاملاً جداست! بعضی ها فقط می تونن #دوست_دختر یا #دوست_پسر باشن، نه #همسر!


هفت : نباید قبل از این که همه ی جوانب رو بسنجی، سخت به کسی #دل_بسته بشی و کلی #قول_و_قرار باهاش بگذاری!

هشت : به این فکر کن که خدارو شکر راه اون پسر از تو جدا شد ، اون پسر هیچ #تحفه ای نبود و نیست.  تو هیچی رو از دست ندادی. اون لیاقت تورو نداشت ...او، موجود عجیب و غریبی نبود! به ته خط هم نرسیدی! از این مزخرفات هم با خودت #حدیث_نفس نکن که #عشق اول بود یا فقط با این پسر #خوشبخت می شدم. هزاران هزار پسر دیگه آماده ست که جایگزین این پسره برای تو بشه!

نه : خیلی قشنگ گفتی که بدشو نمیخوای و دائم براش  آرزوی #خوشبختی کن و بندازش دور


ده :  وضع بد روحیت مربوط میشه به #خودباختگی ات، #عزت_نفس پایینت، کوچک و محدود بودنت، ضعف #روانی و عاطفیت، خلاء های #عاطفی و #خود_کم_بینی ات! که باید حتماً تحت #درمان قرار بگیری و خودت رو درست کنی! خیلیا بدتر از تو بودن ولی من دیدم که به راحتی درست شدن و  زندگی شادی دارن


یازده : با ازدواج، هیچ تضمینی برای #فراموش_کردن اون پسر وجود نداره. اکثر کسانی که به #امید فراموش کردن کسی، ازدواج کردن، نتونستن فراموش کنن. پس باید درمان بشی
 حالِ بدِ تو با ازدواج خوب نمیشه. #ازدواج_درمانگاه_نیست ! برای #خوب شدن حالِت، چند جلسه ای #مشاوره برو.


دوازده :  ادای آدم های به ته خط رسیده، #شکست خورده و #بدبخت رو هم درنیار! اول جووونیته ... قوی باش ! اینقدر هم نگو داغونم! حالم بده! خسته ام!

سیزده: تا زمانی که حتی گاهی وقت ها بهش فکر می کنی، با کسی #فرآیند_ازدواج رو شروع نکن. هر وقت تونستی کلاً از #دل و ذهنت پاکش کنی، بعد برو ازدواج کن!

چهارده : دنیا قشنگتر از این حرفاس، همه بد نیستن، هیچ پسری رو هم با اون نامرد  مقایسه نکن. چون هر کسی مختصات خاص خودش رو داره!

پانزده : جریان ارتباطت  رو برای همیشه دفن کن و به احدی نگو! حتی همسر آینده ات

 

موفق باشید.

 

🌺🌱🌿☘️🍀🌺🌿🍂🍃🎋🍁🌹🌷🌸💐🌾🌻

💎سوال از مشاور : @psy1400

🚨 کانال مشاوره آنلاین : https://eitaa.com/joinchat/2247295048C66ca24f3e8

🌾
🌸
🌼
🌸🌼
🌼🌸🌼
🌸🌼🌸🌼🌸

 

ناشناس ( تحصیلات : دبیرستان ، 16 ساله )

مو همسرم سه ماهه عقد کردیم همو به شدت دوست داریم همیشه هم تو جمع میگه ولی گاهی اوقات که از دستم دلخور میشه خیلی پیش میاد سر مسئله کوچیکی ناراحت میشه قهر میکنه و دلخور میشه ، میگه من زود ازدواج کردم اگر موقعیت مالی بهتری داشتم این مشکلات پیش نمیومد امروز مادرم زنگ زد و گله کرد اونم حسابی دلخور شد ولی به روی من نیاورد من میترسم زندگیم خراب شه مطمئنم ناراحت و عصبیه چکار کنم تصمیم غلطی نگیره یا خدایی نکرده به جدایی منجر نشه


مشاور:___________________________________________________________________________

 

سلام خدمت شما همراه گرامی.
عزیزم متوجه نگرانی ها و اضطراب شما شدم.
ازدواج شما در سنین پایین صورت گرفته  است و تحقیقات و پژوهش ها این نوع ازدواج های زود هنگام نسبت به ازدواج در سنین  بالا کمی ریسک پذیر تر است .

لذا در پس زمینه ی ذهنتان ممکن است به ازدواج تان و درستی و غلطی آن، شک و تردیدی وجود داشته باشد ، و به هنگامی که به سختی می خورد  یا با چالشی روبرو می شوید این موضوع که چرا زود ازدواج کردیم و یا هرگونه عدم رضایت  به هر شکل ما برای گذشته و تغییر اون کاری نمی تونیم بکنیم تنها لحظه حال و اکنون در اختیار ماست و ما اگر اکنون رو با درایت مدیریت بکنیم باز هم جای امید و خوشبینی به اینده وجود دارد .پس باید تلاش بیشتری داشته باشید .

دوست عزیز توجه داشته باشید،شما کنترل و اختیار و انتخابی از سمت همسرتان ندارید و تنها می توانید روی خودتان و رشد هر چه بیشتر خودتان با عزم و اراده ای قوی، وقت و همت بگذارید ‌. 

هنوز دیر نشده و عشق شما نو شکفته است .پس جای نگرانی نیست ، به جای نشستن و نگران بودن از آینده ای که نیامده حال را غنیمت  بشمارید ‌و با تلاش و تکاپو کوشش کنید مهارت های خودتان را ارتقا دهید .مهارت های دهگانه ی زندگی به شما کمک بسیاری می تواند بکند .کتاب بخوانید ، فیلم های خوب ببینید ، در کارگاه های خودشناسی و مهارت افزایی شرکت کنید .

بهترین خودتان باشید ، این اقدامات شما تاثیر خودش را بر روی رابطه و همچنین همسرتان خواهد گذاشت .شک نکنید .

سن کم شما و همسرتان ، اجازه ی کسب مهارت ها و تجربه ی کافی را به شما نداده است ‌.و این مسئله ممکن است، مشکلاتی در روابط شما ایجاد کند .

دوست من شما به جای یک  فرد دیگر (  حتی اگر  همسر شما باشد و عاشقانه همدیگر را دوست داشته باشید ،) نمی توانید ، فکر کنید ، یا تصمیمی بگیرید و یا رفتاری انجام دهید .شما جای خودتان هستید و البته بی شک  سهمی از اینده زندگی زناشویی تان و نقشی بسزایی  در تداوم و رضایت مندی در ان دارید .لیکن در حد توان و اختیارات و امکانات خودتان .و نه بیشتر ..شما به نوبه ی خودتان این توان را دارید که با کسب مهارت های لازم و کسب  اطلاعات لازم ، که در روابط بین فردی  شما کارساز باشد، قدم های خوبی در راستای بقا و ماندگاری عشق تان بردارید و می توانید به این ترتیب خوش بین به آینده و ازدواج تان باشید .

نگرانی صرف دردی از شما  دوا نمی کند .نگرانی و اضطراب تنها با ایجاد ناآرامی و تنش در ذهن شما از کارکرد و عملکرد مثبت شما می کاهد . سعی کنید استقلال پیدا کنید .فعال باشید .برای خودتان مقبول باشید .اگر حرمت و عزت نفس تان کافی باشد ، اعتماد به نفس تان هم بالا خواهد بود .و در این صورت می توانید فردی باشید که استقلال دارد .و فردی وابسته  نیست.

مردها در ذهن و روان شان زنان مستقل،فعال و کارامد را می پسندند و در درون به انها احترام می گذارند .زنانی که برای خودشان ارزش قائلند .و با خود و دیگران با شفقت رفتار می کنند .

فقط به یک مسئله دقت کنید ...سعی در این نداشته باشید که همسرتان را کنترل کنید .و به نوعی والد همسرتان نشوید .اقایان زیر بار کنترل گری همسرشان نمی روند .حتی اگر مدتی از این موضوع حمایت و حفاظت مادر گونه خوش شان هم بیاید ، در نهایت ، از زیر این بار شانه خالی خواهند کرد .و انتظارشان این است که همسرشان به انها تکیه کند .مردها تایید همسرشان را می خواهند .و حفظ قدرت شان برای انها از اهمیت ویژه ای برخوردار است .

اگر در زندگی زناشویی، همسران یک فرمول و قانون را مد نظر داشته باشند و سرلوحه ی رندگی خود قرار دهند ، زندگی زناشویی شان هیچ گاه به بیراهه نخواهد رفت .

قانون این است که به جای اینکه همسران هرکدام به طور مجزا در پی ارضاء نیاز ها و خواسته های خودشان باشند ، در پی ارضاء نیاز ها و خواسته های طرف مقابل باشند .به این شکل هر دو طرف به خواسته های خود می رسند .

در چنین صورتی زندگی شان ایده ال و عاشقانه می شود .

و در این میان هر چقدر توقعات و انتظارات شان از همسرشان کم تر و پایین تر باشد ، موفق تر ند .

زن و شوهر اگر نقش خود را در خانواده و زندگی زناشویی یاد بگیرند و بر اساس ان عمل کنند،زندگی کم تنش و بی چالشی را خواهند گذراند .

دائما با خودتان تکرار کنید که من همسر ، همسرم هستم .من والد یا کودک او نیستم .

رابطه ی همسرانه ، رابطه ایست بالغانه و زندگی دو فرد بالغ ، مسلما موفق خواهد بود .

در پایان پیشنهاد می کنم ، دنیای معنوی تان را وسیع تر کنید .با همسرتان تفریحات معنوی ترتیب دهید .پژوهش ها نشان داده آمد زوجینی که بیشتر با دنیای  معنویت مانوس هستند، در میان خودشان هم انس و الفت بیشتری در جریان است .توکل به خدا داشته باشید و به جای نگرانی و اضطراب که تمرکز شما را از میان می برد ، در جهت رشد و شکوفایی خودتان و در نتیجه رشد زوجی تان کوشا باشید . 

امیدوارم پاسخ سوال و مسئله تان را گرفته باشید و ابهامی نداشته باشید .اگر این چنین نبود و همچنان ذهنتان درگیر با مشکلی است با ما در میان بگذارید.تا جایی که امکان داشته باشد ما در کنار تان هستیم.
در پناه خدای مهربان باشید .

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 32 ساله )

سلام خسته نباشی. چند مدتی هست پسرم بطور عجیبی فریاد میزنه خشمگین میشه. حرف مادر و پدرم رو قبول نداره. دوستانش رو فقط آدم های منطقی میدونه. چند وقتیه هم هست متوجه شدم تو اینترنت با دختر حرف میزنه. واقعا کم آوردم. همیشه گریه میکنم چرا این پسر اینجوری شد. پسر خوبی بود بچه ممتاز مدرسه الانم هست. ولی گوشیشو با هزار ترفند رمزشو باز کردم میخونم میبینم. حرف از فرار ازخونه، خود کشی میکنه. تازگیا هم که باهاش حرف میزنم بهم فحش میده منم تندی میکنم باهاش دست بهم بلند میکنه. پدرش هم که کلا بی مسئولیت هست. چه برسه به فرزندانش برسه. زندگی خرج و مخارج بچه ها رو دوش منه. خیلی افسرده شدم و سردرگمم. چه کنم خیلی نگران پسرم هستم 17 سال سن داره. هیچی هم براش کم نزاشتم همیشه هم کنارش هستم ولی نمیدونم چی شد که اینجوری شده. خیلی نیازمند راهنمایی شما هستم. در ضمن هر چی من میگم میگه خفه شو تو دشمن من هستی نمیخوامت و... چه کنم؟


مشاور:_______________________

 

سلام همراه گرامی

 نگرانی شما دباره نوجوان تان قابل درک است. اما همانطور که می دانیم نوجوانی سن بلوغ و بحران است و در عین حال سن خامی و کم تجربه گی. با توجه به سن فرزندتان و اینکه در اواسط بحران بلوغ است و پایان نوجوانی، سعی کنید تا می توانید خود را همراه نشان دهید نه مقابله گر.

در این سن، نوجوان همراهی والدین را می خواهد نه سد راه بودنشان. چرا که استقلال طلبی و غرور در این سن به اوج خود می رسد و از اینکه کنترل شوند و مدام امر و نهی به شدت بیزارند. سعی کنید بیشتر از اینکه او را چک کنید با دوستانشان و حتی خانواده آنها ارتباط بگیرید و او را به سمتی ببرید که ارتباطتان خانوادگی شود. لازم است با تک تک دوستانش دوستانه و دلسوزانه ارتباط بگیرید و بعد با بهترین گزینه که شرایط ارتباط خانوادگی وجود داشته باشد، ارتباط بگیرید. این گونه هم از وضعیت دوستانش مطلع شده اید و هم نشان داده اید همراهش هستید. 

در گام اول به یک بهانه ای، جشن کوچک و دوستانه ای مثلا بعنوان تشویق او به مناسبت کسب نمرات خوب در امتحانات، در حضور شوهرتان، دوستانش را به منزل خود دعوت کنید و پس از آن شما و همسرتان نه به حالت سین جین کردن، بلکه به عنوان آشنایی با دوستانش هم صحبت شوید. به این منظور شما و همسرتان می توانید با واژه های خاله جان یا عمو جان اهل کجا هستید یا پدرتان چه کاره است و از این قبیل سوالات سر بحث را باز کنید. باز هم تاکید می کنم نوع سوالات و برخورد شما نباید احساس عدم امنیت به فرزندتان دهد.

فعلا همین راهکار را پیش بگیرید، ببینیم در ادامه چه اتفاقی پیش خواهد آمد.

موفق باشید

ناشناس ( تحصیلات : دبیرستان ، 16 ساله )

مادرم همیشه به من قول هایی میدهد که هیچوقت به ان عمل نمیکند. او خییییلی دروغگو هست. قرار بود بیشتر از یک هفته برایش در خانه کار کنم و هر روز خانه را تمیز کنم. در عوض او به من قول داده بود که بعد از ان مدت همیشه کیف خواهیم کرد و هر روز بیرون میرویم. ولی...
ان مدت که تمام شد مادرم به قول هایش عمل نکرد و هر روز سر من داد میزد و فحاشی می کرد که چرا مثلا اشپزخانه یا هر جای دیگر خانه کثیف است برو تمیز کن. خسته شدم از دروغ های مادرم و تمیز کردن خانه هر روز مثل یک کلفت.


مشاور: _________________________________________

سلام همراه گرامی

پیامتان را با دقت خواندم و متوجه ناراحتی تان از بدقولی مادرتان شدم. نفرمودید فرزند چندم خانواده هستید و از پدرتان صحبتی نکردید.

با توجه به اینکه در سنین حساس نوجوانی هستید و دوست دارید همه چیز طبق میل تان پیش برود از شما می خواهم برای بهبود رابطه خصوصا با مادرتان به نکاتی که عرض می کنم دقت کنید:

- سعی کنید در براورده شدن قول و قرارها سفت و سخت نباشید و انعطاف داشته باشید.

- اگر انعطاف به خرج ندهید زمینه لج و لجبازی دیگران را فراهم خواهید ساخت.

- سعی کنید تابع شرایط باشید. خیلی وقت ها پیش می آید اوضاع بر وفق مراد پیش نمی رود و یا در لحظه آخر شرایط عوض می شود. این مورد برای همه ما در زندگی پیش می آید. پس چاره ای نداریم جز اینکه با ملایمت شرایط را تغییر دهیم نه با زور و اجبار و فشار. 

- ممکن است مادر شما از موضوعی ناراحت باشد و فشاری را تحمل می کتنند که نمی توانند تصمیم درستی بگیرند و یا ثبات رفتاری ندارند. بنابراین سعی کنید با ایجاد حس همدلی در خودتان به مادرتان نزدیک شوید و ایشان را همراهی کنید.

- فعلا مواردی که عرض کردم را عمل کنید تا ببینیم نتیجه چه می شود.

موفق باشید.

( تحصیلات : لیسانس ، 29 ساله )

با سلام
بنده حدود یک سال و نیم هست ازدواج کردم - خانمم بسیار بد دهن و فحش های بسیار زشتی میدهد . چندین باز ازش با خواهش و تمنا خواستم بد دهنی نکند به من میگع تو سوسولی و به بد دهنی ها همیشه ادامه میده و هر دفعه پیشرفت قابل توجه ای نسبت به دفعه قبل در استفاده از کلمات جدید تر (فحش های جدیدتر) میکنه
به فکر جدایی هستم بخاطری در خانواده ای که من بزرگ شدم ی کلمه نامربوط از کسی نشنیدم تا به این سن ولی خانواده خانمم مثل نقل و نبات ....
چیکار میشه کرد ؟


مشاور: _________________________________________________________-

 

با سلام،
همراه گرامی راسخون، یکی از مسائل و مشکلات زوجین مربوط می شود به چگونگی کنترل خشم و ابراز خشم و عصبانیت شان، به عبارتی انتخاب روش ابراز خشم. بعضی افراد بدین گونه است که سعی در تخریب و تحقیر کردن طرف مقابل می کنند و انگشت روی نقاط ضعف طرف مقابل می گذارند و به بی احترامی و بددهنی و فحاشی می پردازند.

از آنجایی که خانواده ی هر فرد برایش اهمیت دارد و  بی احترامی به آنها را نمی تواند برتابد، برخی از همسران این روش را اتخاذ می کنند. در چنین شرایطی ابتدا مزایای بددهنی همسرتان را کشف کنید؛ اینکنه او از این نوع رفتار چه منفعتی بدست می اورد؟! چه ثمره ای باعث تکرار این نوع رفتار در وی شده است؟! رفتاری تکرار می شود که تقویت( پاداش) گرفته باشد. حالا جلو رسیدن به آن مزایا را بگیرید.

رفتاری که به پاداش و تقویت نیانجامد، خود به خود به خاموشی رفتار منتج می شود؛ یعنی باعث ترک آن رفتار می شود.


مقابله به مثل نکنید!

در مقابله برابر همسر بددهن مهم ترین اصل حفظ ارامش خودتان است. بدیهی است اگر شما در برابر فحاشی و توهین های همسرتان به مقابله به مثل بپردازید و در برابر فحاشی های همسرتان کنترل خود را از دست بدهید و با عصبانیت برخورد کنید، اوضاع به شدت بدتر می شود، چراکه باعث بیشتر شدن خشم و عصبانیت همسرتان می شوید و هیچ حاصلی در بر نخواهد داشت جز شدت یافتن مشاجره و توهین هایی به مراتب بدتر و شدیدتر . لذا  سعی کنید همسرتان را هم آرام کنید تا حرفهای شما را بشنود؛ پس مقابله به مثل اکیدا ممنوع‌!


سکوت ممنوع!

بعضی افراد فکر میکنند اگر حملات و توهین های همسرشان را تحمل کنند، اوضاع بهتر میشود. اما برعکس با این کار این فرصت را به او میدهید که بیشتر شما را مورد تمسخر و فحاشی قرار دهد. اغلب فرد فحاش در چنین شرایطی تلاش  می کند میزان اعصاب و تحمل شما را ازمایش کند و گام فراتر می نهد و شدت رفتار نشان می دهد، لذا وضع بدتر و بد تر می شود. پس فکر مدارا و سکوت را از سر بیرون کنید.


گاهی با شوخ طبعی عکس العمل نشان دهید

در حالیکه شوخ طبعی یکی از بهترین و قدرتمندترین راه ها برای مقابله با بددهنی و فحاشی است اما کار بسیار دشواری است. زیرا در میان بحث و دعوا با همسر بددهن، احساس ناراحتی انقدر شدید است که ظاهری شوخ و خندان از خود نشان دادن تقریبا غیر ممکن به نظر می رسد. با این وجود شاید بهترین کاری که در چنین شرایطی می توانید انجام دهید همین باشد. دقت داشته باشید شوخ طبعی علاوه بر اینکه باعث می شود زهر کلمات توهین امیز  کاسته شود، تا حد زیادی تنش را کم می کند.

 هنگامی که همسرتان شروع به توهین و فحاشی میکند، خونسردی خود را حفظ کنید  و واقع بین باشید. از خودتان بپرسید آیا  واقعا حرفهایش درست است؟ سعی کنید در نظر داشته باشد که قصد او چیست و سعی دارد شما را عصبانی کند و به خواسته اش برسد، پس بهتر است همه ی آنها را به خودتان نگیرید. 


ترک محل دعوا

ترک محل هم  یکی از راهکارهای ساده و شاید بهترین راه حل ها باشد. وقتی متوجه شدید  همسرتان عصبانی است و شروع توهین و فحاشی  نزدیک است ، به هر ترفندی که شده او را تنها بگذارید. به این طریق می توانید خشم همسرتان را کنترل کنید و از بددهنی های او جلوگیری نمایید. کاملا جدی و مصمم این کار را انجام دهید.

کشف کنید که دلیل اصلی رفتار همسرتان چیست، شاید بهتر باشد یک بررسی جامع روی رفتارهای توهین آمیز همسرتان داشته باشید. برای این کار بهتر است رفتارها را همراه با پیش آیندها یعنی علت رفتار و پیامدها یعنی نتیجه ی ان  رفتار و موقعیت، را یادداشت کنید. 

همچنین شاید با تغییراتی در سبک رندگی تان و نوع رفتارتان روی رفتار های همسرتان اثر گزار باشید.

 سعی کنید با بیان عبارات  و یا جملاتی او را به فکر به رفتارش وا دارید، و او را به آرامی به ترک رفتار های قبل و انجام رفتارهای جدید متمایل کنید و عادت بدهید.

وقتی بحث بالا می گیرد دعوا را خاتمه دهید و مکالمه خود را به زمان دیگری موکول کنید ، این کار به شما و همسرتان اجازه می دهد تا هر دوی شما کمی ارام شده و خشم تان فروکش کند تا رفتاری بهتر داشته  باشید .

احساسات منفی و حال خود را با او در میان بگذارید .

ابراز احساس بسیار مهم است .در زمانی مناسب که ارامش بر قرار است به او بگویید چقدر از این موضوع ناراحت هستید .

به جای نشان دادن خشم و فحاشی کردن روش مناسب برای  صحبت کردن  و نحوه برخورد با همسر بددهن را بیاموزید و از کلمات مناسب برای مطرح کردن  احساسات خود کمک بگیرید ..

در خاتمه تاکید می کنم ناشنیده و نادیده گرفتن همسر فحاش و بددهن یعنی نوعی بی تفاوتی در مقابل رفتارهای نامناسب همسر، که احساس بی ثمر و بی نتیجه بودن رفتارش را برایش نمایان  بکند و نرسیدن به  خواسته اش  که منجر به چنین رفتاری شده است بسیار مهم است.

موفق باشید

ناشناس ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 37 ساله )

سلام . وقت بخیر
من دختری 36 ساله و مجرد هستم . یک سال پیش از طریق یک سایت کاری با آقایی 39 ساله آشنا شدم. از همان ابتدا رابطه ما به صورت مجازی و کاری بود. تا اینکه اون آقا به من گفت که مجرد هست و به خاطر درگیری های شغلی تا حالا ازدواج نکرده و از من خواست تا با هم بیشتر در ارتباط باشیم تا بیشتر از هم شناخت پیدا کنیم.

کم کم این ارتباط بیشتر شد و ما تقریبا هر روز با هم چت میکردیم و خوب طبیعتا علاقه ای هم بین ما شکل گرفت. البته ابراز علاقه و تمایل و اصرار به دیدار حضوری از طرف ایشان بسیار زیاد بود ولی من به دلیل فرهنگ و اعتقادات خودم و خانواده ام هرگز ایشان را از نزدیک ملاقات نکردم.

راستش میخواستم مطمئن بشم که حتما مجرد هستند. شروع کردم به تحقیق کردن در موردشون و متوجه شدم که تمام حرفاشون دروغ بوده و نه تنها مجرد نیستند بلکه یک پسر هشت ساله هم دارن. خوب من بعد از فهمیدن حقیقت به بدترین شکل ممکن ارتباطم را قطع کردم .

اما از آنجا که متوجه شدم خانمشون بسیار زن باوقار و خوبی هستند و برای زندگی مشترکشون خیلی تلاش میکنند دلم براشون میسوزه و میگم که حتما باید حقیقت این فرد خائن را به همسرشون بگم . چون اون طور که من متوجه شدم من تنها کسی نبودم که این دروغها را بهم گفتند و ارتباطات دیگری هم دارن.

حالا سر دوراهی موندم از طرفی میگم اگر من حقیقت را بگم با توجه به اینکه کلی عکس و فیلم و چت از ابراز علاقه های اون مرد دروغگو دارم حتما خانمشون حرفم را باور میکنه و ممکنه کارشون به جدایی بکشه و اونوقت تکلیف بچه شون چی میشه ؟
از طرفی هم دلم میخواد اون مرد دروغگوی خائن را رسوا کنم که دیگه به این راحتی با چهره مظلوم و ظاهر فریبنده خانم خودش و بقیه خانم ها را فریب نده .

لطفا راهنماییم کنید به خانمشون بگم یا بیخیال بشم و به زندگی خودم برسم؟! متشکرم

 

 

 

مشاور:__________________________________________

 

با سلام، خیلی ناراحت شدم از تجربه ای که مسلما برایتان سخت بوده و خوشحالم از اینکه با درایت و مدد گرفتن از عقل سالم این مسئله که می توانست عواقب سخت تر و درد ناک تری در پی داشته باشد را پشت سر گذاشتید .

من متوجه خیر خواهی شما شدم که قصد دارید ذهن همسر این اقا را به حقیقت روشن کنید و از طرفی با رسوا کردن آقا کمی از ناراحتی تان کاسته شود .

اینطور که بیان کردید شما تنها خانمی نبودید که این اقا قصد فریبش را داشته اند و دست ایشان یا برای همسرشان رو شده و یا دیر یا زود متوجه روابط خارج از زناشویی  شوهرش خواهد شد .

شاید بهتر باشد با توجه به سن فرزندشان شما مسبب بر هم زدن زندگی شان نشوید، چراکه با دقت نظر و پیگیری که در شما دیده می شود نتیجه را پیگیر خواهید شد و چه بسا احساس گناه و خود سرزنشی برای شما در پی داشته باشد و این مسئله برای شما آسیب زا خواهد شد. در صورتیکه ماه زیر ابر نمی ماند و دیر یا زود حقیقت برای خانم ایشان روشن خواهد شد و انچه باید اتفاق بیفتد حادث می شود.

شاید بهتر باشد از این ماجرا تجربه ای برای شما بماند و از ان عبور کنید و ذهن و انرژی خود را بیش از این درگیر این فرد و این داستان ناراحت کننده نکنید. به جای ناراحتی از اینکه قصد فریب تان را داشته اند و با احساسات تان بازی شده، شاکر خدا باشید که شما را یاری کرده که به چاه نیفتید و خیلی زود و بموقع اسرار برای شما نمایان شده .

در پناه خدای مهربان باشید .🌹

ناشناس ( تحصیلات : دبیرستان ، 16 ساله )

سلام بنده ۱۶ سالمه سه ساله رمان میخونم جدیدا فراموشکار شدم نمیتونم درس بخونم به قول دوستم شخصیتم بین شخصیت های محبوب رمان گم شده
چیکار باید بکنم؟!

 

 

مشاور: _________________________________

 

دوست عزیزم سلام

 تاثیری که خواندن یک کتاب می تواند و شخصیت، و روح و روان آدمی بگذارد شاید هیچ سخنران یا برنامه تلویزیونی قادر نباشد. شما وقتی کتاب می خوانید مخصوصاً رمان، خود را بخشی از داستان و در قالب یکی از شخصیت ها تصور می کنید به گونه‌ای که ماجرای کتاب انگار برای شما اتفاق می‌افتد. دوست خوب من خواندن داستان و رمان فی نفسه بد نیست اما نباید فراموش کنید که خواندن رمان های عاشقانه که تعریف تخیلی از عشق دارد و در دنیای واقعی اصلا  بدینگونه نیست بیشتر از آنکه برای شما مفید باشد مضر است.
 

 تاثیراتی که چنین کتاب هایی بر ذهن شما می گذارد ممکن است شما را مجبور کند تا سبک زندگی تان را عوض کنید. این گونه رمان ها با ایجاد ذهنیت غیر واقعی نسبت به عشق حقیقی می تواند شما را در آینده از باور و درک کانون عشق خانواده به کلی دور کند. یکی دیگر از آسیب هایی که خواندن این گونه داستان ها به شما وارد می کند این است که در آینده زمانی که قصد ازدواج داشته باشید نگاهتان به شخص مقابل تصویری از شخصیت های کتاب‌هایی است که خوانده اید و در شخص مقابل کسی را جستجو می کنید که در واقعیت قطعاً وجود ندارد.

همچنین که اینگونه رمان های عاشقانه انگیزه شما را نسبت به جنس مخالف تحریک کرده عشق فیزیولوژیک را در شما بیدار می‌کند و موجب می‌شود که شما همه چیز را بر اساس روابط جنسی و نه عقل و درایت برنامه ریزی کنید.

در خصوص فراموشی تان باید بگویم وقتی سرتان  پر از افکار بهم ریخته و متعدد باشد بدون اینکه آنها را دسته بندی کرده باشید به مرور زمان طبیعی است که دچار  فراموشی شوید.این به این دلیل است که وقتی موضوعی اتفاق می‌افتد شما توجه و تمرکز کافی را برای آن موضوع نداشتید. همینطور که ممکن است در سرتان اطلاعات بسیار زیادی داشته باشید به همین دلیل برای یادآوری بعضی از موارد دچار فراموشی می شوید .
 

دوست عزیزم فراموش نکنید که کتاب ها می توانند راهنمای خوبی هم باشند، آنها به دنیای نوجوان ها سرک می کشند حرف هایشان را می فهمند و به آنها کمک می کنند تا انتخاب های درستی در زندگی داشته باشند. 
 

پیشنهاد می کنم سعی کنید کتاب هایی را بخوانید که آگاه کننده و پندآموز هستند. مطالبی که بعضاً در واقعیت اتفاق افتاده اند یا سرگذشت واقعی افراد  هستند. شاید بد نباشد تا کتاب آنه فرانک خاطرات یک دختر جوان را مطالعه کنید.اگر به داستان های پریان علاقه دارید کتاب آشیانه افسانه اثر براندون مول را بخوانید،اگر داستان های طنز می تواند روحیه تان را تغییر دهد مجموعه آبنبات های آقای مهرداد صدقی پیشنهاد خوبی برای شماست. اگر در مورد پذیرش خودتان اینکه شخص کامل یا کافی هستید مشکل دارید کتاب اعجوبه اثر آر.جی.پالاسیو گزینه خوبی برای شماست.
 

اگر احساس می‌کنید که هنوز هم با فراموشی خود نتوانستید کنار بیایید سعی کنید برای مدتی کتاب خواندن را کنار بگذارید.
 

 در قدم بعدی پیشنهادی برایتان دارم

نمی دانم چه هدف هایی در زندگی دارید دوست دارید در ۱۰ سال  آینده در چه نقطه ایستاده باشید اما می‌توانید این هدف را برای مدتی انتخاب کنید
 

 در کلاس نویسندگی ثبت نام کنید و ذهن شلوغ و درهم و برهم خود را با نوشتن سر و سامان ببخشید. شاید با شرکت در این کلاس‌ها متوجه شوید که در این زمینه استعداد دارید.حتی می توانید دفتری تهیه کنید و آنچه را که در ذهن تان پرواز میکند را همچو خاطرات هر روز روی کاغذ بیاورید تا ذهن تان را مرتب کنید. شما  با نوشتن می توانید شخصیت تان را بهبود ببخشید، با نوشتن می توانید بهتر ببینید در همه چیز عمیق شوید، همچنین نوشتن به شما کمک می کند تا با انتخاب کلمات مناسب توانایی ارتباط کلامی تان را نیز رشد دهید. 



موفق باشید

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 32 ساله )

سلام وقتتون بخیر

من ۳۲ سالمه و ۹ ماه شوهرم فوت کرده
۲سال بود ازدواج کرده بودیم
و ۵سال قبل ازدواجم باهاش دوست بودم
ازدواج که کردیم فهمیدم اعتیاد داره
و همش دعوا بحث ووو داشتیم
خیلی خیلی دوسش داشتم اما فکر اعتیاد داشتنش خیلی ازارم میداد و البته خیلی چیزای دیگش که صد در صد بخاطر اعتیادش بود
خیانت ،تهمت ،کتک زدن،بیکاریش وووو
فروردین پارسال بخاطر اینکه بیکار بودو پولا و طلاهای منوبدون اجازه برداشته بود یه دعوای بزرگ داشتیم که دستمو وصورتمو با فندک یوزوندو میخواست خفم کنه که بمیرم اما یهو ساعت ۳ همه چیو برداشت کارت بانکیم دستبدم گوشیه موبایلم کلیدای خونه وحتی تلفن خونه
برداشت و منو اینقدر زده بود اینقدر سرمو به دیوار زده بود تو حال خودم نبودم منو انداخت رو مبل و بهم گفت من میرم بیرون یا میکشمت امشب یا اگه میخوای زنده بمونی تا وقتی برگردم خونه رو مرتب میکنی میخوام دیگه جلو چشم تو ادم بیارم زن بیارم و هو موادم راحت بکشم و....
وقتی رفت همسایه ها نجاتم دادن زنگزدن به پلیس و به خانوادم ووو
خلاصه اونشب زنده موندم
۲ماه ندیدمش ازش شکایت مردم
پزشکی قانونی رفتم
ووو کلی کارا کردم که دیگه جداشدم
اونم تو این دوماه پیامای تهدید امیز میفرستاد و تنفرشو ازمن میگفت
اما من دوسش داشتم
خانوادش ترکش کرده بودن
تنها بود
پدرش که فوت شده بود
مادرش ازدواج کرده بود
خواهراش شهرای دیگه
بودن
برادرش زیاد تحویلش نمیگرفت
بیکار بود
تنها بود
با تمام حرفتو بدیاش با اینکه برای جدایی همه کارکرده بودم حتی دادگاهم رفته بودیم
فقط میخواستم بهم بگه ببخشمش تا برم پیشش

خلاصه یه روز عذرخواهی کرد گفت هرکاری بگی میکنم برگردی براش شرط گذاشتم که حق طلاق بهم بده اعتیادشو ترک کنه و چون روم نمیشد تو اون خونه برم باز چش تو چش همسایه ها بشم گفتم باید خونه رو عوض کنیم تا برگردم
خلاصه ازش حق طلاق گرفتم و فرستادمش کمپ وتو اون مدت که کمپ بود دنبال خونه گشتم و خونه رو عوض کردم وقتی برگشت اومد تو خونه حدید گفتم همه چیو فراموش کنیم از اول شروع کنیم
و یک هفته فوق العاده ای باهاش داشتم و بعد اون یک هفته دوباره کم کم همه چی شروع شد دوباره مواد پیدا کردم دوباره بیمحلیاش دعوا کتک کاری عکس و فیلمای بد و پیام دادناش به زنا و دخترای خراب ووو
۳۱ خرداداز کمپ اومد ۲۶ مرداد فوت شد
دو روز قبل فوتش دعوامون شد از خونه رفت منم اومدم خونه مادرم و دوروز بعد ...


کلی باهاش جنگیدم که بجای من اعتیادشو ترک کنه اما اینقدر بیمعرفتی کرد منو ترک کرد

همه پولا و پس اندازامو برداشته بود

بعد فوتش مجبور شدم خونه رو تحویل بدم وسایلای بدرد بخورمو بفروشم
برگشتم خونه پدرم
یه خواهرم ۵سال جداشده از همسرش و با پدر و مادرم زندگی میکنه
من اتاق مستقلی ندارم و تو اتاق مادر میمونم

شوهرم دوتا چک داشت مادر شوهرم برداشت
یکیش ۳۵ میلیون برای شهریور پارسال بود که ۲۵ تومن بهم دادن گفتن بقیشو سنگ مزار همسرمو خریدن و یه چکم برای شهریور امسال که ۳۰ تومن گفتن بهم میدنش

مادرشوهرم اولش بخاطر فوت پسرش ازمن ناراحت بودو کلی بدوبیراه بارم کردند میگفتن من پسرشونو کشتم با اینکه دوسال تنهامون گذاشتن با اینکه میدونستن پسرشون اعتیاد داره موقع ازدواج نگفتن بهم گفتن ۵سال باهاش بودی چرا خودت نفهمیدی خلاصه بعد کلی حرف و ماجرا بعد کم کم خودشون اومدن طرفم و عذرخواهی کردن البته اینم گفتن که باید مهریمو ببخشم تا چکای همسرمو بهم بدن و همینطور یه قسمتی از زمینی که به همسرم ارث رسیده بود

الان من ازینکه اون شب جلوی همسرمو نگرفتم پشیمونم اون شب همش تهدید میکرد منو میکشه و من میخواستم فرار کنم و وقتی خودش رفت منم راحت برگشتم پیش خانوادم
اگه نمیومدم شاید زنده بود

اینقدر مواد کشید تا حالش بدشد بردنش اورژانسو بعدم ...

الان من خونه پدرمم الان ارامش دارم امنیت دارم دیگه خبری از خیانت و بی وفایی و مواد ووو نیست اما دلم تنگ
دنبال کار رفتم یکی دو جا رفتم سه روزی کارکردم ولی تا متوجه شرایطم میشن اقایون رفتارشون باهام عوض شد و پیشنهاد دوستی دادن منم کارو ولکردم خیلی بخاطر این چیزا روح روانم داغونه
هرجا میرم اگه اقایی متوجه این بشه شوهرم فوت شده فوری میاد مچسبه بهم منم یه مدت از خونه بیرون نمیرم
قبلا مربی ورزشی بودم و یکی از مربیا که البته ایشونم اقا هستن و زن دارن و همسرمم میشناختن بهم گفت اگه مایلم برم توگروه دکوراسیونشون و کاریادبگیرم
یه ماه قبل عید رفتم و خیلی خوب بود روحیم خیلی تغییر کرده بود تا اینکه تعطیلی عیدو الانم تعطیلی کرونا باز خونه نشین شدم
ازطرفی بخاطر کوچیک بودن خونمونو اینکه حتی برای لباسامم جا ندارم خیلی اریت میشم پدرمم میگه نباید بری تنها زندگی کنی
ازطرفی قیمت رهن خونه هام اینقدر زیاد شده که به پولم نمیرسه ۳تا خواهر دارم و از وقتی اومدم پیش مامان ایناهمش باهم درگیرن و همش سرمن وسایلام دعوا میشه
من ازهمشون کوچیکترم و روم نمیشه بی احترامی کنم و ساکت میمونم و خب شرایط روحیم خوب نیست و انگار همه یادشون رفته من چه اتفاقاتیو پشت سرگذاشتم
پدرو مادرم با من کاری ندارن ولی خواهرام هم محبت میکنن هم ده برابر محبتشونو از حلقم میکشن بیرون با این بحث و دعواهاشون

موندم چیکار کنم
ازکی کمک بگیرم
نه پول انچنانی دارم
نه خونه
نه کاری که درامد داشته باشم
یکم اعصابم اروم شده بود که با بحث و دعواها...
خلاصه نمیدونم چیکار کنم



راستی یکماه یه اقایی ازطریق یکی از دوستام شروع کرد به پیام دادن منم راستش دوست داشتم یه همصحبت داشته باشم تو اون یکماه یکبارم دیدمش بعد
بهم ابراز علاقه کردالبته ازمن دوسال کوچیکتره
من نمیدونم چجوری بگم وقتی رفتم دیدمش از خودم بدم اومد احساس کردم دارم خیانت میکنم به همسرم و ازون موقع عذاب وجدان دارم و هیلی اذیتم میکنه وقتی فکرمیکنم من بایکی ثحبت مردم و دیدنشم رفتم ابراز علاقه اون اقا حس بدی بهم داد

من فکرمیکنم احتیاج دارم با یکی صحبت کنم یکی دوستم داشته باشه اما بعد حس یحور خیانت کردن میاد سراغم



ببخشید طولانی نوشتم
ممنون که میخونین و کمک میکنین

 

 

مشاور__________________________

 

 

با سلام به شما دوست عزیز:

همیشه این نکته را توجه کنید که به گذشته تا اندازه‌ی نگاه کنید یا توجه داشته باشید که راه را برای آینده تان باز کند نه اینکه باعث توقف یا نا امیدی در آینده آینده تان شود.

با آنچه را که گفتید شما تمام تلاش خود را برای همسرتان انجام داده اید شاید اگر می ماندید آن شب این اتفاق بدی برای شما پیش می آمد پس کار درستی کردید.

زیرا این حالت قبل برای شما اتفاق افتاده بود لزومی ندارد که خود را سرزنش کنید و این که شما یک بار تا پای طلاق رفتید اما با عذرخواهی او برگشتید پس این یعنی تمام تلاش خود را برای نجات او انجام داد به این نکته توجه کنید که هر کس مسئول اعمال و رفتار خودش می باشد و دیگران تا اندازه‌ای می‌توانند آن را راهنمایی کنند وقتی خود فرد نخواهد به خودش کمک کند هرچه دیگران تلاش کنند فایده ای نخواهد داشت.

از آنچه که شما گفته‌ی او علاوه بر زیاد گناه کارهای بد دیگه ای هم انجام می داد که اصلاً قابل بخشش نیست و این از بزرگواری شماست که باز هم او فکر می‌کنید بهتر است که آن لحظات را فراموش کنید و به آینده خود فکر کنیم برای آینده خوب درست تصمیم بگیرید و به آینده امید داشته باشید، می توانید سراغ کارهای جدیدی بروید نگذارید افکار های بد شما را احاطه کند و باعث ناامیدی و سرخوردگی تان شود از آن جا که بیان کردیم که خواهر مطلقه ای دیگر داری و شرایط زندگی در خانه پدری هم سخت است پس بهتر است به گونه‌ای رفتار کنید که کمک حال آنها باشید از آن پول هایی که به شما رسیده می توانید کار تازه شروع کنیم درست است این مقدار پول کم می باشد اما با برنامه‌ریزی می توانید راه تازه را برای خود باز کنید یکی از راه‌های پیشنهادی این است که ادامه تحصیل دهید دنبال کاری مناسب برای خود بگردید که علاوه بر اینکه منبع درآمد برای شما باشد اوقات شما را هم پر کند که افکار ناخوشایند به سراغتان نباید.

مساله مهمی که باید در این جا متذکر شوم اینکه زندگی برای شما ادامه دارد پس اگر مورد مناسبی برای ازدواج پیشامد حتماً این کار را انجام دهید زندگی قبلی شما تمام شده پس باید به آینده فکر کنیم و حسب در صورت فراهم بودن ازدواج کنید البته باید به این نکته بسیار توجه کنید که  ازدواج قبلی را تکرار نکنید قبل از ازدواج تحقیقات لازم را از خود پسر از خانواده او را انجام دهید زیرا انسان حتی در برابر جسم خود هم مسئول است خداوند به انسان عقل داده که درست انتخاب کند عاقلانه انتخاب کند پس حتما قبل از ازدواج شناخت کامل نسبت به فرد مقابل به دست آورده اید و بعد از آن دست به ازدواج بزنید واز ازدواج قبلی به اندازه‌ای که تجربه برایتان شود استفاده کنید و نگذارید خاطره آن سبب نابودی آینده تان شود.

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 35 ساله )

سلام، من مجردم و 35 ساله، چیزی که آزارم میده فکرو خیال زیادی هستش بخصوص شبها، خیلی وقته آرزو دارم من مثل خیلیا آروم سرمو بزارم رو بالش و بخوابم اما فکر و خیال نمیزاره، اصن دوست ندارم به هیچ چیز فکر کنم اما نمیتونم، همین شب بشه و وقت خواب تمام کارا و خاطرات از سالها قبل میاد جلو چشم دیگه دارم روانی میشم ارتباطم رو خیلیا قطع کردم دارم افسرده میشم من خودم زیاد مطالعه روانشناسی داشتم اما خودم موندم، لطفا راهنمایی بفرمایید

 

مشاور________________

 

 

سلام خدمت شما دوست عزیز
متوجه حال شما شدم و از اینکه به این صورت تحت فشار و ازار هستید متاثر شدم .

برای ما نوشته بودید مطالعات روانشناسی داشته اید .حتما با اختلال وسواس فکری جبری برخورد داشته اید

.علائمی که شما در نوشته ی کوتاه تان اشاره ای به انها داشته اید ، از علائم و ملاک های تشخیصی وسواس فکری می باشد که در شما ایجاد اضطراب و همچنین علائمی از اختلال افسردگی شده است .به طور مثال، نشخوار ذهنی ،احساس حال بد ، افکاری که غیر ارادی هستند و تحت کنترل شما نیستند .، اختلال در خواب ،میل و گرایش به انزوا .احساس استیصال و ناامیدی .

البته برای دادن تشخیص قطعی نیاز به اطلاعات بیشتر و مصاحبه ی بالینی وجود دارد .

پیشنهاد می کنم قبل از هر اقدامی به دکتر روان پزشک مراجعه فرمایید .احتمال اینکه تحت درمان دارویی قرار بگیرید کم نیست .با درمان دارویی از شدت علائم کاسته می شود، در نتیجه می توانید تحت روان درمانی قرار گیرید .

پیشنهاد می کنم روی ذهن اگاهی ، یوگا و مدیتیشن متمرکز شوید .

ذهن اگاهی در خالی شدن ذهن شما و منحرف کردن افکار کمک شایانی به شما خواهد کرد .به احتمال زیاد دچار اختلال در تمرکز و توجه هم شده باشید .ذهن اگاهی و تکنیک تنفس اگاهانه برای خلاصی از افکار خود ایند و ناخواسته ، اثربخشی بالایی دارد .

به شما پیشنهاد می کنم ، ورزش علی الخصوص پیاده روی روزانه چه ( پیاده روی سریع ) حداقل به مدت ۲۰_۳۰ دقیقه را در برنامه ی خود بگنجانید .پیاده روی باعث ازاد شدن دوپامین در مغز شده و منجر به بهبود حال شما می شود .

سبک زندگی تان را تغییر دهید .مخصوصا روی ساعات خواب متمرکز شوید .بهترین ساعات برای خوابیدن که به ساعات طلایی خواب معروف هستند ، مابین ساعت ده شب تا ۲_۳بامداد است که در این ساعات مراحل خواب کامل صورت می پذیرد و سموم بدن نیز دفع می شوند .

استحمام با اب گرم نیز پیش از به رخت خواب رفتن ، می تواند موثر باشد .و اگر به طوری باشد که هنگامی که زیر دوش قرار دارید ، شوک اب سرد به خودتان دهید ، اثربخشی ان به مراتب بیشتر خواهد بود .به این شکل که اب را تا سرحدی که می توانید   تحمل کنید، سرد می کنید .

و پس از سه دقیقه اب را کم کم تا سرحد توان تان داغ می نمایید ، این کار را چند مرتبه انجام می دهید و در انتها پنج دقیقه به صورتی که دمای اب برایتان مطلوب رو به گرم با شد بی حرکت زیر دوش بایستید.و پس از خروج از حمام ، به هیچ وجه ، خود را با گوشی همراه یا کامپیوتر و تلویزیون سرگرم نکنید .

به نظر می رسد شما انچه در گذشته اتفاق افتاده است و تمام شده و گذشته را مورد پذیرش خود قرار نداده اید .و همچنان در گذشته درگیر رخدادهایی که امروز و اکنون از حیطه ی اختیارات شما خارج است و به انها دسترسی ندارید هستید و همچنان با خود سرزنش گری و خود قضاوت گری های منفی خود ، زمان حال خود را را از دست داده اید .

چرا که تمام توجه تان معطوف به گذشته می باشد .سعی کنید در حال و اکنون زندگی کنید .جدا از غم و ناکامی گذشته و نگرانی و اضطراب برای اینده .با تمرینات ذهن اگاهی و مایند فول نس می توانید به این مهم دست یابید .

ان شاالله انچه بیان شد ، تا حدی مسئله ی شما را بهبود بخشد .

در پناه خدای مهربان باشید .

ناشناس ( تحصیلات : دبیرستان ، 17 ساله )

سلام چند وقتی هست که به یک دختر بزرگ تر از خودم علاقه شیدی پیدا کردم و فرد اجتماعی نیستم که بتون باهاش صحب کنم و حرف دلم رو بگم و درحد سلام علیک صحبت می کنیم و صمیمی نیستیم....دارم دیونه می شم نمی دونم چیکار کنم.

 

مشاور _________________________-

سلام به شما دوست گرامی 
دوست عزیز اطلاعاتی که برای ما فرستاده اید بسیار اندک است و شما حتی اشاره ای نفرمودید که فاصله ی سنی شما و ایشان چقدر است ..چه مدت از اشنایی می گذرد و نحوه ی اشنایی تان به چه شکل بوده است؟! این از خود بی خود شدن و یا به عبارتی ( دارم دیوونه می شم ) و این میزان احساس و علاقه ی شدید قلبی را که عموما به عشق تعبیر می کنند ، چگونه پدید امده است ؟ 

معمولا شکل گیری  این طور حس های غلیظ و شدید ، بدون در نظر گرفتن ملاک های عقلانی و منطقی بر خواسته از حس هایی بدنی ست که شاید به تمایلات جنسی نزدیک تر  باشد .و از مشخصه های دیگرش ..گذرا بودن است .پیشنهاد می کنم کمی بیشتر تامل کنید و  به جوانب امر بیشتر  بنگرید .برای گرفتن تصمیم بسیار زود است. پیشنهاد می کنم اجازه دهید چند ماه بگذرد ، پس از ان اگر همچنان تصمیم تان بر ازدواج بود ، از یک روانشناس متخصص ، مشاوره ی پیش از ازدواج (PMC) بگیرید .

مورد دیگری که باید به آن اشاره کنیم شیفتگی در ازدواج می باشد . افراد ممکن است که تنها به دلیل وجود یک ویژگی خاص در فرد، احساس عاشق شدن کنند و به بسیاری از موارد از قبیل همخوانی شخصیت و معیار های ازدواج بی توجه باشند و فقط به خاطر یک ویژگی که در انها ایجاد شیفتگی کرده است  ازدواج کنند اما با گذشت زمان و کمرنگ شدن شیفتگی تفاوت های فرد مقابل را ببینند تازه ان زمان متوجه می شوند هیچ سنخیتی با همسرشان ندارند و  آن زمان ،متوجه تفاوت‌ها و فاصله هایشان می شوند و تعارض های بسیاری بین شان به  وجود می اید . در حالت کلی همانطور که گفتیم هیجان های بسیار متفاوتی در اوایل ازدواج وجود دارد که با گذشت زمان فروکش می کنند و این شیفتگی پایان می یابد .

عشق واقعی بر اثر شناخت پدیدار می شود .و این شناخت در طول زمان و معاشرت به وجود می اید نه به صورت یک باره و ناگهانی ان هم بدون شناخت از طرف مقابل .یکی دیگر از از تفاوت های عشق و شیفتگی ، فاکتور تصمیم گیری است .در تصمیم گیری انسان بر اساس شناخت ، و منطق بر اساس عقلانیت تصمیمی را بر می گزیند ..در شیفتگی فرد بدون شناخت و بدون هدف است لذا بدون فکر و هدف  و بدون تصمیم گیری  علاقه مند و شیفته می شود به طوری که فرد نمی داند دلیل این همه خواستن و علاقه چیست .صرفا فقط علاقمند است و طرف را می خواهد .فاکتور بعدی مسئله ماندگاری است .شیفتگی ماندگاری به همراه ندارد .و گذرا و زود گذر است .مانند یک موج .می اید اوج میگیرد سپس فرود می اید .و عمرش به پایان می رسد .

 به همین دلیل است که قبل از ازدواج باید با معیار های  تان برای انتخاب همسر آشنا باشید. و فرد مقابل نیز این  معیار های مهم را دارا باشد. 

داشتن هدف و انگیزه و بر این اساس تصمیم گیری کردن و سپس ازدواج نمودن ،و همچنین آگاهی از مهارت های زناشویی و مهارت های حل مسئله برای حفظ عشق و صمیمیت و دوام زندگی  ضروری می باشد .

در پناه خدای مهربان باشید 

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 21 ساله )

سلام من ی سالی هست با یکی دوستم قبلا هم ازدواج کردم و جدا شدم من ایشونو خیلی دوست دارم و در واقع بهشون عادت کردم اولا ربطه خیلی خوب بودیم و الان خیلی شکایه الکی میکنم ما باهم همکاریم وقتی هم حتی با همکارش هم شوخی میکنه یا حرف میزنه من ناراحت میشم حتی بدون اجازه نمیتونه بره بیرون بهش شک میکنم چیکار کنم این اخلاقمو بزارم کنار تروخدا کمکم کنین

 

مشاوره____________________________________-

سلام خدمت شما دوست و همراه عزیز .
دوست من ، متوجه درد و ناراحتی شما شدم .این شک ها نشانه ی احساس ترس و نگرانی شماست از بابت از دست دادن  کسی ست که دوستش دارید و اینکه می ترسید شما را طرد کند. .و در کل این حال و احوال شما مبین فعال بودن طرحواره های ناسازگار شما می باشد که شما را دچار اضطراب می نماید .

یکی از قوی ترین تله های زندگی ( طرحواره ها)طرحواره ی  حوزه ی اول یعنی طرحواره ی طرد و رها شدگی می باشد .که از مشخصه های این تله زندگی این است که این ذهنیت را در شما به وجود می اورد که تمام کسانی که شما دوست دارید را یا از دست می دهید و یا انها شما را طرد خواهند کرد وشما را تنها می گذارند و می روند و این نگرانی و ترس روابط بین فردی شما را مختل و نابود می کند .و با این ذهنیت دست به مقابله هایی می زنید که دقیقا چنین نتیجه ای را در بر داشته باشد .

معمولا این طرحواره ها در کودکی و توسط مراقبین اولیه ( والدین ) وابسته به طریقه ی ارضای نیازهای شما شکل می گیرند و به الگویی ثابت در شخصیت شما تا پایان عمر ، تبدیل می شوند .

تا زمانی که  مورد تراپی و روان درمانی قرار نگیرید ، این الگو در هر رابطه ای اسیب خودش را به شما خواهد زد .پیشنهاد می شود با یک روانشناس خانم که به طرحواره درمانی تسلط داشته باشد مشاوره ای داشته باشید .

اگر به شکلی دیگر به این مسئله بنگریم باید مسئله ی حسادت را بررسی نماییم .

حسادت عاطفی به دو صورت ما و رابطه ی عاطفی ما را نشانه می گیرد .

حسادت واکنشی که زمانی رخ می دهد که دوست یا همسر شما با شخصی دیگر روابط عاطفی برقرار کرده است و دیگری را به شما ترجیح داده است و گویی تیمی بدون شما شکل گرفته که منجر به حسادت در شما شده است و واکنش حسادت طبیعی ست .

نوع دوم واکنش بدگمانی و سوء ظنی می باشد .که ویژگی اصلی اش وجود شک به طرف مقابل است .شما به رفتار های فرد مشکوک می شوید .از ویژگی های دیگر ان وجود ناامنی و تخیلی دائما فعال در شما ایجاد می کند .هر گونه ابهام یا رفتار غیر قابل پیش بینی و گنگی شما را شدیدا دچار اضطراب می کند .هنگامی که اوضاع مقداری ثبات پیدا می کند و کمتر با مسائلی که برایش پاسخی ندارید ، روبرو می شوید حالتان و ناامنی شما بهتر می شود و از میزان اضطراب و تصور و تخیل و فاجعه سازی در ذهنتان کاسته می شود .

وقتی دچار شک می شویم ..تمام رفتار های طرف مقابل را به گونه ای دیگر برای خودمان تفسیر می کنیم.به علت ترس و نگرانی بیشتر کاوش می کنیم و به دلیل همان ناامنی مسائل را طور دیگری معنا می کنیم .و این چنین در یک چرخه ی معیوب و تنش زا گرفتار می شویم .نگرانی و اضطراب بیشتر ، کاوش بیشتر و مجددا اضافه شدن شک و ناامنی و ...

مسئله مهم اینجاست که. به هنگام گرفتاری در این چرخه ، اگر به گفته های درونمان که زاییده ی شک و ناامنی ست یقین پیدا کنیم و به انها اصالت دهیم ،چراکه در تصورما آن وقایع و خیانت ها صورت گرفته است و ما هم در درون خودمان بدون داشتن شواهد کافی و واقعی اورا محکوم کرده این ...

 دچار خشم ، غم ، یاس و ناامیدی می شویم ، و رابطه را به این شکل از دست خواهیم داد .لذا باید قبل از هر اقدام یا رفتاری ، ابتدا از صحت و واقعی بودن تصورات و تخیلات مان اطمینان حاصل نماییم .و در صورت نشانه های واقعی ، یقین پیدا کنیم ، بعد تصمیم بگیریم که چه برنامه و راهی را در پیش گیریم .
 
در پناه خدای مهربان باشید

ناشناس ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 33 ساله )

سلام. عاجزانه خواهش می کنم سریع تر مرا راهنمایی کنید. من واقعا در موقعیت خیلی بدی قرار گرفتم و نمی دونم باید چیکار کنم؟! پسر هشت سال و نیمه ام به من گفته مامان من از خیلی وقته هر وقت چشم روی هم می گذارم، چه شب و چه روز خواب آدم های لخت و برهنه رو می بینم. اونا رو نوازش می کنم و گاهی آلت یا باسنشان را می خورم. که البته اسم این اعضا رو هم به طور کامل بلد نیس.. با کمی صحبت کردن متوجه شدم در محیط اینستاگرام دنبال موسیقی ساکسیفون ساز مورد علاقش می گشته که گویا با زدن کلمه ی ساکسی کلی تصاویر و فیلم سکسی براش اومده و اوایل از روی کنجکاوی و کمکم از روی علاقه و عادت به تماشای فیلم ها و عکس ها پرداخته. الان از من کمک می خواد که چیکار کنم از شر این فرم خواب و این تصاویری که همش توی ذهنش تدایی میشه راحت شه..
من اصلا نمی دونم باید چیکار کنم.. رسما تو زندگیم موندم.. آخه پسرم فقط هشت و نیم سالشه.. من بهش چی بگم؟؟؟؟!!! فقط می دونم تصاویر دخول ندیده و تصاویر از نوع معاشقه و نوازش بوده..

 

 

مشاور ___________________________

 

 باسلام و وقت بخیر خدمت شما مادر گرامی

 خوشحالم از اینکه در  این مسیر کنار شما هستم

 متأسفانه یکی از آسیب هایی که فرزندان ما در روزهای کرونایی درگیر آن شدند ،  آموزش آنلاین و حضور آنان در فضاهای مجازی است .

 مامان عزیز ،  لطفاً در وهله ی اول آرامش خودتان را حفظ کنید و به فرزند دلبندتان اضطراب و عذاب وجدان وارد نکنید و بدون هیچ گونه نگرانی برایش توضیح دهید این تصاویری که دیده است مناسب سنش نبوده و همچنین  مدیریت فضای مجازی اش را  در دست خودتان بگیرید ( اینستاگرام شخصی نداشته باشد و در صورت اصرار برای استفاده از آن ، روی گوشی شما و اکانت شما باشد ) .
برای اطلاعات بیشتر میتوانید درکارگاه های آموزشی راسخون که بزودی به صورت آنلاین برگزار میشود ثبتنام کنید.
      

                                                                                                                                                                      موفق و پیروز باشید

سهیل ( تحصیلات : دیپلم ، 36 ساله )

سلام و خسته نباشید من مادر دو فرزند ۱۲و۷ساله هستم مدتی هست که بسیار عصبی شدم و با کوچکترین اشتباه بچه ها از کوره در می روم و عصبانی میشم و گاهی حتی کتک شان می زنم ولی بعد پشیمان می شوم شغل همسرم جوری هست که اکثرا یک هفته و بیشتر منزل نیستند و همه ی کارهای خانه و درس بچه ها با خودم هست و اینکه همسرم وقت هایی را که خانه هستند یا خواب یا تماشای تلوزیون بدون هیچ دردو دل یا تفریحی ...همه ی اینها به کنار پسر کلاس ششم هست و در درس ها و مخصوصا ریاضی فوق العاده ضعیف که هر چقدر برایش وقت می گذارم بی نتیجه است این موضوع اعصابم را بیشتر به هم ریخته که پسرم یک جمع و تفریق ساده را هنوز نمی تواند انجام دهد ..نمی دانم چیکار کنم یه وقتایی میگم کاش بمیرم تا از این زنگی راحت بشم

 

 

 

 

مشاور:__________________________________________________________

 

سلام خدمت شما همراه گرامی

خوشحالم که در این مسیر کنار شما هستم

شرایطی که برایم نوشتید ، مثل شرایط مادری است که یکه و تنها مشغول نگهداری از بچه ها است و طبیعتاً شرایط خیلی سختی است مخصوصاً  در چنین موقعیتی و با وجود کرونا .

 این نکته را مدنظر داشته باشید که سلامت جسمی و روانی شما در درجه ی اول قرار دارد ، یعنی شما اول باید مراقبت از خودتان را در برنامه داشته باشید تا با وجود جسمی و روحی سالم بتوانید ، مراقبت و نگهداری از فرزندان را  هم بر عهده بگیرید . چرا که یک مادر سالم می‌تواند فرزندانی سالم تربیت کند . مادری که  در این پروسه ی مادری  مراقب خودش نباشد ، به مرور به مادری افسرده ، عصبی ، بی حوصله ، پرخاشگر  و با هزاران نشانه ی جسمی و روانی دیگر تبدیل خواهد شد ، مادری با چنین ویژگی هایی به جای اینکه یک  مادر حامی و مشوق باشد ، مادری آسیب رسان خواهد شد ، چیزی که هیچ کدام از ما دوست نداریم چنین مادری باشیم ؛ اما از وجود و حضور پدر هم نباید غافل باشیم ، درست هست که ایشان برای رفاه شما و فرزندان تلاش می کنند ، اما همه ی نیازهای آدمی در نیازهای مادی خلاصه نمی شود ، همانطور که در زندگی فرزندان ، مادر نقش دارد پدر نیز( مخصوصاً برای شما که دو فرزند پسر دارید ) نقش پدر بسیار پررنگ تر و مهم تر است ، چرا که پسران معمولاً در زندگی پدر را الگو قرار می دهند و اگر برای فرزندانمان پدری سرد و بی تفاوت باشیم ، چه بسا فرزندمان نیز برای همسر و فرزندانش چنین خواهد شد ، پس پدر بزرگوار این نکته را فراموش نکنند که رفتار فعلی ایشان ، در آینده ی فرزندان و نوه هایشان مؤثر خواهد بود .

در روانشناسی جدید اصل بر کیفیت رابطه هاست نه کمیت . اگر پدری با شرایط همسر شما که دارای دو فرزند پسر هم هستند ، شغلشان طوری است که نمی توانند روزهای بیشتری را کنار همسر و فرزندان باشند ، پیشنهاد می کنیم همان زمان محدودی که در منزل و کنار خانواده اند ، کیفیت رابطه و حضورشان را بالا ببرند ، وقت مشترکی با همسر و فرزندان داشته باشند ، استفاده از فضای مجازی و تلویزیون را محدود تر کنند و زمینه برای ارتباط بیشتر باهم فراهم نمایند ، حتی در زمان هایی هم که منزل تشریف ندارند ، از طریق تماس تلفنی و یا تماس تصویری اعلام حضور و حمایت کنند .

پیشنهاد در گوشی ما به پدر بزرگوار این خانواده این است ، در مواقعی که مسئولیت بچه ها با مادر است و شما تشریف ندارید ، لطفاً از حمایت عاطفی و تشکر از فداکاری های همسر در زمان عدم حضور شما ، غافل نباشید ، چرا که حمایت عاطفی از خانم ها یکی از راه های شارژ باتری  زندگی زناشویی است . قدردان همسرتان باشید و هرازگاهی این قدر دانی را  با هدایای کوچک مثل یک شاخه گل ارج بنهید .

اما ، مادر خانواده هم این نکته را در پرانتز از ما داشته باشید ؛ زمان های حضور همسر در منزل ، وقت گله و شکایت و غر زدن از زمین و زمان نیست و اگر ناراحتی از زندگی یا بچه ها وجود دارد در زمانی غیر از این زمان قرار دهید ، و یا حتی می توانید از یک زوج درمانگر کمک حرفه ای بگیرید .

برای مشکل درسی فرزند بزرگترتان پیشنهاد می کنم  با معلمشان صحبت کنید و اگر تشخیص دادند ، چند جلسه ای برایش معلم خصوصی بگیرید تا بتواند به سطح بقیه ی  بچه ها برسد و حتماً حتماً در مسیر تحصیلی فرزندتان با توجه به اینکه در سن بلوغ به سر می برد ، از مشاوری که در حوزه ی نوجوانی تخصص دارند کمک بگیرید .

امیدوارم در مسیر والدگری همیشه موفق و پیروز باشید

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 38 ساله )

سلام ، وقت بخیر ،
من یه مادر 38 ساله هستم ، و‌یک دختر 12ساله دارم . مشکلم اینه که نمی دونم باید دیگه چطور با دخترم برخورد کنم . دخترم هر چی که میگذره بی نظم تر میشه ، هم توی کارهاش و هم توی درساش، البته توی فعالیت های هنری و ... کلاس خیلی فعاله ، ولی موقع خواندن درس تفره میره، همش براش برنامه ریزی می کنم ، میگم‌خداقل هر درست رو 20 دقیقه هم که شده بخون ، بعد برو سراغ بازی یا کاردستی و یا ...
اتاقش هم اکثرا ریخت و پاشه، عادت ندارم چیزی رو که استفاده کرد سر جاش بزاره، همش میگه باشه چشم‌، ولی خبری نیست که نیست ، من هم باهاش مهربونم هستم ولی خوب بعضی وقتها که تذمرهام زیاد میشه و نتیجه درس و یا کارهاشون میبینم عصبانی میشم یا داد میزنم سرش و یا یه تشر ، امروزم خیلی عصبانیم کرد با ادا دراوردنش ، منم زدمش 🥺
، من صبح ها سرکار میرم ، همسرم کارگره، تقریبا حدود 6 ساله هر چی دخترم برای تحصیل نیاز داره من تهیه می کنم ، چون واقعا قسط ها و خرج های خونه ، چیزی برای شوهرم نمی زاره بنده ی خدا ،
قشنگ دارم حس می کنم رابطه ی منو دخترم داره خیلی بد می‌ره جلو ، هر دو تامون هم خیلی احساساتی هستیم ، شبی نشده که بدون عذاب و غصه از اینکه چرا دعواش کردم بخوابم ،
البته واقعا هم حرفامو گوش نمی ده ، و هر چیزی رو میخواد با ببخشید گفتن و قول میدم و بغل و بوس تموم کنه ، ولی فردا همون اش و همون کاسه
واقعا برای مشاوره حضوری نمی تونم هزینه کنم
اینم بگم همیشه از خودم زدم تا اون همه چیز داشته باشه ، ولی این عصبانی شدن هام ، این حرف گوش ندادن ها و سرسری گرفتن هاش داره داغونم می کنه
به نظرتون چیکار باید بکنم
همسرم میگه ولش کن ، گیر نده، خودتو بیشتر داری اذیت می کنی ،
ولی مگه میشه ، همینطوری بی خیال بزرگ بشه ، اینده اش چی
دوست ندارم یه آدم شلخته و بی عار بشه 🥺
لطفاً راهنماییم کنید چیکار کنم 🙏🙏

 

 

 

مشاور: ____________________________________

 

 

با سلام و وقت بخیر خدمت شما مادر دغدغه مند و همراه
 

خوشحالم از اینکه در این مسیر کنار شما هستم
 

تجربیاتی که در رابطه  با دختر 12 ساله فرمودید، درد مشترک بسیاری از والدین نوجوان دار است و شما در این مسأله تنها نیستید، اما نکته ای که من همیشه خدمت همه ی والدین عرض می کنم این است که یادتان باشد "نوجوانی بیماری است که بیماری نیست " ، به آن به عنوان یک مرحله گذر نگاه کنید و نگران این نباشید که با همین سبک عادت می کند و آینده اش چه خواهد شد ! اما در این میان بی توجهی کامل هم نباید باشد، چرا که فرزندان در این دوره که یکی از حساس ترین دوره های زندگی شان است درحال کارورزی برای زندگی مستقل در آینده هستند، اما اینکه چطور فرزندمان را برای دوره ی بزرگسالی آماده کنیم و از این دوره نیز نهایت بهره را  ببرد بسیار مهم است .
 

از نقاط مثبتی که دارد مانند فعالیت های هنری اش به عنوان نیروی کمکی استفاده کنید و از کارهای خوبی که در منزل انجام می‌دهد در جمع خانواده و دوستانش تعریف کنید و اجازه دهید خودش را بیشتر نشان دهد و  اما برای رفتارهایی که مدنظر دارید که لازم است تغییراتی صورت بگیرد هم گام به گام پیش بروید، استقلال او را با دادن مسئولیت های کوچک ببینید و اجازه دهید خودش برای خود برنامه بریزد و براساس توانمندی های خودش پیش برود .
 

اگر به خاطر استفاده بیش از حد از فضای مجازی و تلفن همراه است که سراغی از درس و مدرسه نمی‌گیرد لازم است محدودیت هایی مبنی بر زمان استفاده و نوع نرم افزارهایی که استفاده می کند ایجاد نمایید و از مدرسه بخواهید در این زمینه به او تذکرات لازم را بدهند و شما نیز اجازه دهید دختر گلتان با پیامدهای عدم انجام تکالیف روبه رو شود، و لازم هم نیست همه ی خواسته هایی را که دارد براورده سازید چرا که با اینکه منابع مختلف می گویند 80 درصد از خواسته های بچه ها منطقی است و باید ارضا شود، اما باز هم تبصره ای در این میان گذاشته اند که بر فرض مثال از هر 5 خواسته ی بچه، دو خواسته باید انجام شود، دو خواسته باید رد شود و یک خواسته نیز باید برای آن زمان در نظر گرفته شود و بعد از طریق شیوه بده بستان (برای مثال من به عنوان مادر می خواهم فرزندم اتاقش را مرتب کند و فرزند هم می خواهد آخر هفته با دوستانش به کوه برود، در این مثال فرزند اتاق را مرتب می کند و بعد من اجازه می دهم با دوستانش به کوه برود در غیر این صورت این اجازه داده نمی شود)  نیاز بچه ارضا می شود و در مورد دو خواسته ای که باید ارضا شود هم بیشتر منظور خواسته هاو نیازهای اصلی مثل خوراک و پوشاک و آموزش است نه خواسته های غیرمعقول .
 

لازم است در سبک تربیتی خود کمی تجدید نظر داشته باشید، یعنی اقتدار لازم را پیداکنید  اما انعطاف را نیز فراموش نکنید . مواردی که قابل اغماض و چشم پوشی است را  بگذرید اما اگر موارد قابل گذشتن نیست گاهی لازم است برخورد جدی ( مثل شیوه ی محرومیت یا جابه جایی ) انجام شود و در این مسیر فرزند باید یاد بگیرد اگر یک بار کار اشتباهی انجام داد و والدین گذشت کردند و آموزش های لازم را برای آن کار اشتباه به او دادند ، تکرار دیگر بار آن مشمول محرومیت یا جریمه خواهد بود .
 

امیدوارم در مسیر فرزندپروری بهترین ها  در انتظار شما و دختر گلتان باشد

ناشناس ( تحصیلات : فوق دیپلم ، 22 ساله )

سلام وقتتون بخیر
من و همسرم ۳ساله ازدواج کردیم من ۲۲ساله هستم و همسرم ۲۸ساله.
من یه دوست صمیمی داشتم که ایشون همراه نامزدش به خونه ما رفتامد داشتن ما باهم بیرون میرفتیم و رابطه خوبی داشتیم اما همسرم خیلی از دوستم خوشش نمیومد و دائم میگفت که بزارمش کنار تموم رفتامد هام بخاطر اصرار من بوده ولا همسرم تمایلی نداشت.
گذشت و من با همسرم بحثم شد برای اینکه دوستم بزارم کنار منم برای اینکه شر بخابه دوستمو کنار گذاشتم جواب زنگا و پیاماشو نمیدادم. یکی دوماهی گذشت از اون قضیه همچی خوب بود یه رو همسرم با عصبانیت شدید اومد خونه و بهم حمله کرد واقعا انقدر کتکم زد و با کمربند منو زد که واقعا هیچ جونی تو تنم نمونده بود ینی بگم که خدایی زنده موندم. موبایل و تلفن خونه رو جم کرد منم دیگه باهاش صحبت نکردم کلا اصلا صحبت نمیکردم حتی وقتی پدر و مادرم یا پدر و مادر اون زنگ میزدن به گوشیش نگران حالم بودن. همسرمم بخاطر عذاب وجدانی که گرفته بود بخاطره کتکای بدی که بهم زده بود یه روز نشست پیشم گفت حدیث(دوستم) باهاش تماس گرفته و گفته که زنت با مردا رفتامد داره و چت میکنه و قرار میزاره و بعد هم رفته بود که رفته بود
همسرمو بخشیدم درسته زود تصمیم گرفته و قضاوت اشتباه کرده اما دوستمو هیچوقت نمیبخشم. حالا ام همسرم از چشمم افتاده هرکاری واسم میکنه که به چشمم بیاد من یاد اون اتفاقات میفتم و گریم میگیره احساس میکنم افسردگی گرفتم منو همسرم عاشق هم بودیم اما الان. لطفا میشه راهنماییم کنید

 

 

مشاور :__________________________________________________________

 

با سلام به شما دوست گرامی:

همیشه باید در هر لحظه و در هر مکان ها مراقب زندگی خود باشیم وقتی که فردی ازدواج می کند به خانواده جدید خود تعلق دارد و باید همیشه خانواده خود را نسبت به دوست، فامیل یا هر کس دیگر ارجعیت بدهد.

البته این بدین معنا نیست که هیچ کس ارتباط نداشته باشیم، انسان ها از همان ابتدای خلقت است افرادی اجتماعی هستند و هیچ گاه نتوانسته اند تنها زندگی می کند پس در هر شرایطی ما نیاز به دوست و رفیق داریم. اما نکته این جاست که باید در انتخاب دوست دقت بالایی داشته باشیم مخصوصا بعد از ازدواج، زیرا دیگر تنها نیستیم که تنهایی تصمیم بگیریم. علاوه بر آن باید در دوستی های مان حد تعادل را رعایت کنیم قرار نیست همه که راز های زندگی مان یا مسائل ریز و درشت را برای دوست تعریف کنیم همان گونه که امام علی علیه السلام فرموده اند: (با دوست خود به گونه‌ای رفتار کنید  که امکان دارد روزی دشمن تو شود و با دشمن خود به گونه ای رفتار کنید که روزی دوست شما شود). پس باید در دوستی های خانوادگی کاملا دقت کنیم و آنها را وارد حریم خصوصی زندگیمان نکنیم.

مسئله بعدی در مورد کاری که همسرتان نسبت به شما روا داشته: کنید مقداری با خودتان تفکر کنید اگر شخصی در مورد همسر شما چنین حرف‌هایی را می‌زد شاید شما عکس العمل‌های بدتری  از خود نشان می دادید انسان جایزالخطاست، او اشتباه کرده و از از کرده خود پشیمان است، اگر شما به این رفتارهای خود نسبت و همسرتان ادامه دهید دقیقاً همان چیزی است که دوست شما نقشه کشیده بوده یعنی همان که بین  شما اختلاف بیاندازد به هرحال همسرتان  آن لحظه عصبانی بوده، درست است کار او توجیهی ندارد، اما گذشت را برای همین لحظات گذاشته‌اند. سعی کنید آن روز را فراموش کنید و به همسرتان محبت کنید چه از لحاظ کلامی از لحاظ عاطفی و جنسی شاید در لحظات اولیه برای شما سخت باشد و احساس کنید که غرور تان پایمان می شود اما به مرور لذت گذشت شما را سر ذوق می آورد و به مرور زندگی تان شیرین می شود.

برای بیشتر شدن محبت خود و همسرتان می توانید به مسافرت بروید یا گردشهای آخر هفته دونفره را بیشتر کنید. حتی اگر محبت شما ظاهری هم باشد اما آن را انجام دهید زیرا به مرور همه چیز حل می شود، به زندگی های زناشویی اطرافتان نگاه کنید مطمئناً مشکلات بسیار بیشتری نسبت به شما دارند پس این مسئله کوچک را برای خود بزرگ نکنید و حس افسردگی را از خود دور کنید لحظاتی را در خانه ایجاد کنید که سبب شادی تان شود که این حس افسردگی از شما دور کنید. به خودتان امید بدهید و نگذارید نا امیدی و افسردگی شما را از پای درآورد.

 البته نکته مهم را نباید فراموش کنیم و آن یاد خداست با یاد خدا دل  آرام می شود خواندن قران رفتن به زیارتگاه ها خواندن دعای توسل را فراموش نکنید زیرا سبب آرامش شما خواهد شد البته اگر مشکل تا ادامه دارد می‌توانید از یک مشاور خوب کمک بگیرید.

 

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 32 ساله )

سلام وقت بخیر،کودک دو ساله ای دارم که وقتی بهش نه بگم مثل نکن دست نزن یا مثلا بابا رو نزن،شروع میکنه گریه و تو سر و صورت خودش زدن یا دست میکنه تو حلقش بالا بیاره یا پاهاش و خودشو میکوبه زمین،چجوری باید رفتار کنم باهاش؟


مشاور: ______________________

 

دوست گرامی سلام 

سعی نکنید نظرات خودتان را به فرزندتان تحمیل کنید قوانینی ساده وضع کنید و کودک تان را از عاقبت سرباز زدن از آن آن قوانین آگاه کنید.
 

 لجبازی کودکان مرحله ای اجتناب ناپذیر از رشد آنهاست  و در کودکان نوپا به قدری شایع است که بسیاری از والدین را به دردسر می‌اندازد.آغاز لجبازی کودکان از سن یک سالگی شروع و در سن ۳ سالگی به اوج خود میرسد که اگر والدین نحوه صحیح برخورد با کودک شان را درپیش نگیرند با مشکلات زیادی روبرو خواهند شد.

خیلی از اوقات کودکان دوست ندارند به آنها امر و نهی شود،مثلاً اگر به کودکتان بگویید اسباب بازی هایش را توی اتاق پذیرایی ولو نکند یا سر و صدا نکند ممکن است با صدای بلند به شما یک نه بگوید، پس بهتر این است که به جای اینکه به او امر کنید به او حق انتخاب بدهید. شاید بد نباشد به عنوان والدین کودک از خودتان سوال بپرسید که آیا شما لجباز هستید یا کودکتان؟ ببینید آیا فشار بیش از حد به کودک وارد می کنید؟ آیا قوانین زیادی برایش وضع کرده اید ؟آیا آزادی اش را محدود کرده اید؟آیا انتظار دارید هر چه شما گفتید او عمل کند؟ اگر پاسختان به این سوالات مثبت است شاید شما بیشتر از فرزندتان لجباز هستید و او دارد تلاش می کند تا خودش را نجات دهد.
 

اگر می خواهید کودک لجباز شما به حرفتان گوش کند اول از همه باید به حرف او گوش کنید. کودک لجباز اگر احساس کند که قرار  نیست حرفش را بشنوید ممکن است فوراً حالت تدافعی بگیرد پس هر وقت کودک برای انجام کاری اصرار کرد به جای اینکه بلافاصله به او نه بگویید با نرمی و ملایمت به او نزدیک شوید و  با او حرف بزنید تا بتوانید بفهمید علت مخالفتش با شما چیست.
 

بررسی ها نشان داده است که اگر به کودک چیزی را دائماً تکرار کنید او هم شروع می کند به مخالفت با شما، در حالی که اگر بعد از یک بار گفتن ادامه ندهید کودک هم آن را رها خواهد کرد.مثلاً اگر با توپش به دیوار می کوبد اگر یک بار به او بگویید این کار را نکن در نهایت بعد از چند دقیقه خسته میشود بعد آن را کنار می‌گذارد ولی اگر بگوییم نکن، نزن، دست بردار، مگر من به تو نمی گویم سر و صدا نکن او شروع به لجبازی می کند و آن را ادامه می‌دهد.

به یاد داشته باشید که همراه با لجبازی کودکتان شما نباید مانند او رفتار کنید. فراموش نکنید که گاهی اوقات شما " نه " می گویید چون باید کودک را از انجام کاری باز دارید پس قاطعانه نه می گویید مهم نیست کودک چقدر پافشاری کند  شما نباید تسلیم شوید. گاهی اوقات وقتی از اصرارهای  او خسته می شوید با تغییر دادن نه به بله فقط باعث تقویت این  فکر در او می‌شوید که می‌تواند با گریه و سر و صدا به خواسته‌اش برسد. نگفتن اگر به صورت مداوم  و همیشگی باشد این باعث لجبازی کودک میشود پس یادتان باشد برای چه مواردی نه بگویید. گاهی اوقات لازم است به کودک اجازه بدهید تا کارهای مفید برای رشد خود انجام دهد، پس این فرصت را در اختیارش قرار دهید تا چیزهای جدید را کشف کند و کارهای جدید را امتحان کند.
 

اما در خصوص کتک زدن شما توسط فرزندتان:  اگر موهایتان را کشید یا چیزی به سمت شما پرتاب کرد برای دفاع از خودتان بدون آنکه کودک دردی احساس کند سعی کنید تا دستش را آرام بگیرید و جدا کنید یا بدنش را با ملایمت دور از خودتان نگه دارید، هم قد او شوید نفس عمیق بکشید مستقیم و با قاطعیت در چشمهایش نگاه کنید و بگویید: عصبانی شدی که اجازه نداری  کارتون تماشا کنی؟

میدونم عصبانی هستی، اجازه داری که عصبانی باشی اما اصلاً اجازه نداری من را بزنی. پیشنهاد می کنم برای کنترل عصبانیتش از او بخواهید تا با شما بازی باد کردن بادکنک را انجام بدهد، هر زمان که عصبانی است بادکنک بیاورید و از او بخواهید تا با قدرت تمام بادکنک را باد کند.اگر فرزندتان دائماً خشونت از خودش نشان می دهد باید به دنبال علت آن باشید شاید محدود بودن بیش از حد موجب این  حد از خشم شده است. شاید وقت آن رسیده تا روش های فرزندپروری تان را تغییر دهید. 

موفق باشید

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 25 ساله )

سلام ، من پسری بیست و پنج ساله هستم و چهارساله که عاشق دختری شدم . یکی از فایل های نزدیک هم محسوب میشه یعنی دختر پسرخالم هست و باهم نزدیک هستیم ، من توی این مدت سه سال احساسمو بروز ندادم و به کسی نگفتم که سال آخر یعنی امسال تابستان دیگه طاقت نداشتم و گفتم بهش ، بهم گفت که این همه سال فکر میکرده که من ازش متنفر هستم نه این که عاشقش باشم و اینکه هیچ حسی بهم نداره اما نه ازم بدش میاد نه متنفره . بعدها قبول کرد که باهم رابطه داشته باشیم تا بتونم بهش ثابت کنم دوسش دارم ، بعد اینکه ثابت کردم گفت نمیتونم عاشقت بشم دست خودم نیست ، حالا یه هفته پیش بهم گفت دوسم داره و مهم شدم براش و دلتنگمو ... اما سه روز پیش فهمیدم یه دروغ بزرگ بهم گفته و پنهون کرده ازم ، دیگه نمیتونم بهش اعتماد کنم و حس میکنم دوست داشتنش هم یه دروغه چون نه بروز میده نه به زبون میاره عشقش نسبت به منو . منم بهش گفتم که نمیتونم با اینکه احساستو بهم نگی و بروز ندی زندگی کنم منم دل دارم احساس نیاز به محبت دارم که گفته تغییر میکنم . اما باز نمیتونم اعتماد کنم .
الان این یک هفته حال من خیلی خرابه هرچقدر هم میخوام اعتماد کنم و فکر نکنم به دروغش باز نمیتونم دست خودم نیست حتی با اینکه وقتی فهمید کخ فهمیدم دروغ گفته خودشم خیلی ناراحت شد که گریش گرفتو تا الان همش عزر خواهی کردو میکنه ، از یک طرف هم من چند سال تلاش کردم فراموشش کنم اما نشد که امسال مجبور شدم بگم بهش . هم عاشقشم که حاظرم هرکاری بکنم براش هم نمیتونم اعتماد کنم بهشو گذشته رو فراموش کنم ، نمیتونمم ولش کنمو برم فراموشش کنم . لطفا کمکم کنید از هرکی کمک خواستم از آشناها گفتن جدا بشین بهتره ، نمیدونم شما نظرتون چیه اما راهی به غیر از جدایی هست ؟؟؟ چون خیلی دوسش دارم ، نمیگم بدون اون میمیرم یا چیزی چون جدابشیم به مرور وابستگی تموم میشه اما میخوام با اون ازدواج کنم ، توی این مدت زندگیم عاشق نشده بودم اولین عشق من اونه .


مشاور: ___________________________________

 

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی اعتماد نداشتن به کسی که دوستش دارید و می خواهید با او ازدواج کنید غم، نگرانی و خشم را در پی دارد و تحملش سخت است. برادر عزیز، ازدواج یکی از مهمترین وقایع زندگی انسان است. در واقع ازدواج یک نوع برنامه ریزی برای بودن در کنار کسی است که در بخش اعظمی از زندگی به او اعتماد و تکیه می کنید تا آرامش حاصل از این زندگی مایه پیشرفت در سایر مراحل و موقعیتهای شما گردد. باید توجه داشته باشید که برای ازدواج، تنها دوست داشتن کافی نیست بلکه برای انتخاب همسر ملاکهای زیادی را مد نظر داشته باشید که در صورت نیاز در مکاتبه بعدی به آنها اشاره می شود. از سوی دیگر ازدواج کسانی که اول دوست می شوند و بعد ازدواج می کنند با ریسکهایی همراه است زیرا روابط قبل از ازدواج به عنوان اینکه عبور از خطوط قرمز فرهنگی است گرچه فقط نسبت به ایشان باشد، معمولا به اعتماد بعد از ازدواج در زمینه پایبندی اخلاقی لطمه می زند. البته شما مشخص نکرده اید که کی قصد اقدام به مقدمات ازدواج را دارید اما به هر حال در مورد شما قبل از ازدواج اعتمادتان خدشه دار شده است و این مطلب ریسک این ازدواج را بالاتر برده است و امید به موفقیت را در این ازدواج کاهش داده است. البته باید دید که واقعا مسئله ای که مطرح کردید و دروغ ایشان تا چه حد مشکل ساز بوده است تا به خطا نرویم. یک ملاک عمده در ازدواج درست، صداقت طرفین است. البته نه به این معنا که پسر یا دختر در صورت داشتن اشتباهاتی در گذشته، از ارتباطهای خارج از چارچوب خود، به فرد انتخاب شده برای ازدواج چیزی بگویند و او را نسبت به خود بی اعتماد کنند بلکه صداقت درجایی لازم است که بعدا مشخص می گردد و نگفتن آن ایجاد مشکل می کند مانند داشتن بیماری یا ... . شما مشخص نکرده اید که دروغ ایشان چه بوده است اما اگر خدایی نکرده این دروغ مربوط به بحث پاکدامنی و ارتباط نداشتن با پسران دیگر باشد چون پاکدامنی طرفین ملاک مهم دیگری در ازدواج موفق است، صلاح نیست با این فرد ازدواج کنید و بهتر است با فردی ازدواج نمایید که به او و لو به واسطه بی خبری اعتماد دارید. در عاقبت چنین ازدواجی بیاندیشید. به این فکر کنید که آیا دوست دارید همسر آینده تان را اسیر سوء ظن خود کرده و دائما برنجانید و زندگی را برای او و خود تیره و تار کنید؟ چون مشغولیت ذهنی زیادی دارید راهکارهایی را برای مقابله با افکار مزاحم که در روان شناسی وجود دارد عرض می کنم ولی برای توضیح کامل نیاز به مکاتبه دیگری است. یکی از بهترین تکنیک های مقابله با افکار مزاحم تکنیک‌هایی است که در آن فرد در هنگام هجوم افکار تکرار شونده، فکرش را متوجه چیزهای دیگری می کند، مثلاً با تماشای تلویزیون یا انجام کارهای دیگر حواس خود را پرت می کند و فکر مشغول کار دیگری می شود. به این مثال دقت کنید، وقتی که ذهنتان مشغول این افکار می شود، شروع کنید از صد رو به پایین سه تا سه تا کم کنید: 100، ۹۷، ۹۴، ۹۱، ۸۷ و ... ؛ همینطور ادامه دهید تا آرام آرام ذهنتان از آن فکر خالی شود و به طور کامل تمرکز در این شمارش پیدا کنید. این یک راه ساده برای خارج کردن آن افکار مزاحم از ذهنتان می باشد. تکنیکهای بازگردانی توجه، محدود به این روش ها نیست و روش های دیگری نیز وجود دارد. یکی از راه های خوب دیگر این است که وقتی که افکار مربوط به آن خانوم به سراغتان می آیند، به آنها اعتنا نکنید و به شمارش آنها اقدام نمایید. وقتی فکری به ذهنتان آمد به خود بگویید این فکر اول، اگر فکر دیگری باز ادامه پیدا کرد بگویید این هم فکر دوم، و همینطور فکر چهارم، پنجم و ... . تنها به شماره گذاری اکتفا کنید و به دنبال اطمینان بخشی به خود یا پاسخ دهی به افکار یا پیگیری آنها نباشید. در صورت مردد بودن و نرسیدن به تصمیمی صحیح و نداشتن توان غلبه بر احساسات از مشاوره حضوری با یک روانشناس استفاده نمایند یا با تماس با سامانه مشاوره تلفنی مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی (096400) از راهنماییهای مشاورین مرکز استفاده نمایند. در ضمن اگر تصمیم به ازدواج گرفتید چه درباره ایشان و چه فرد دیگری، دریافت مشاوره پیش از ازدواج یک راهکار منطقی برای یک انتخاب درست و کم خطر است. امیدواریم با عقلانیت و درایت و کنترل احساسات این مرحله مهم از زندگی را به سلامت بگذرانید.

بیشتر بخوانید:

چرا و چگونه عاشق می شویم ؟
 

ناشناس ( تحصیلات : دبیرستان ، 18 ساله )

سلام... یه ماه دیگه میخوام عقد کنم . میشه بگین چه ازمایشی از دختر گرفته میشه و چی بررسی میشه ؟؟


مشاور:_________________________

 

باسلام ازمایش قبل ازدواج اولین ازمایشی است که از شما گرفته میشود و در ابتدا از اقا نمونه گیری انجام میگیرد که اگر ایشان مشکل خاصی نداشتند نیاز به نمونه گیری از شما نیست ولی اگر ایشان تالاسمی مینور یا مشکل خاصی داشتند از شماهم نمونه گیری میشود در صورتی که شما سالم باشید وبرای مثال مینور نباشید احتیاج به مراجعه به ازمایشگاه ژنتیک نیست در صورتی که شما مینور باشید مرحله بعد مراجعه به ازمایشگاه ژنتیک و بررسی بیشتر است تا در اینده بچه های شما دچار مشکل نشوند.ازمایش دیگری که از شما گرفته میشود ازمایش ادرار برای بررسی اعتیاد است.

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 24 ساله )

سلام. راستش من شیش ماه هست که خاستگار دارم و با اطلاع خانواده هامون در ارتباط هستیم. اوایل رابطمون خیلی رومانتیک بود. حتی عمیقتر هم شد. ولی بعدش رابطمون سرد شد. تا حدی من فکر کردم دیگه منو نمیخاد. بعد هم واسطمون و هم خودم ازش پرسیدم گفت وقت میخاد فقط. الان خیلی کم پی گیر من میشه. و وقتی قبلن ازش علتش پرسیدم گفت که درگیر کارشه. و منم دیگه زیاد پیگیرش نشدم. ولنتاینو برام تبریک گفت، برام سی دی اموزشی خرید فرستاد گفت یه جای فکرای چرتوپرت بشین اینو یاد بگیر ... ولی من خیلی نگرانم. خیلی دلهره دارم. گفته خرداد عقد کنیم ولی میترسم. چون قبلن یه رابطه دوستی نا موفق داشتم.میترسم اینم نشه. با مادرم در این باره صحبت کردمو به من گفت که رابطه الانت فرق میکنه این خاستگاره با خونوادش اومده ولی اون دوستی بود. نمیدونم خیلی نگرانم. خاستگارم و دوست دارم بهش علاقه مندم ولی این اخلاقش اذیتم میکنه.😣😢

 

 

مشاور:___________________________________________________

 

پاسخ
با سلام و تقدیم احترام خدمت شما خواهر گرامی!
مسأله ازدواج یکی از مهمترین تصمیماتی است که هر جوانی باید در زندگی اش بگیرد و اگر در این انتخاب و تصمیم بسیار مهم درست و منطقی عمل کند آینده روشنی را برای خود رقم زده است و الا تا آخر عمر، خودش را سرزنش می کند که چرا .... لذا با توجه به اهمیت این امر لازم است که فرد تمام تلاش خود را بکند تا انتخاب مناسبی داشته باشد. یکی از ملاکهایی که در انتخاب همسر مناسب، باید مورد توجه قرار گیرد، کفویت است. دختر و پسر باید هم کفو باشند؛ هم کفو بودن هم به این معناست که از نظر شخصیتی، اخلاقی، مذهبی، اقتصادی، تحصیلی، سنی و ... با هم سازگاری داشته باشند، برخی از این موارد لازم و ضروری است و به هیچ وجه قابل اغماض نیستند؛ اما برخی دیگر در مواردی قابل اغماض هستند اما آنچه که ضروری است هم کفو بودن از حیث اخلاقی و مذهبی و شخصیتی است. دختر و پسر باید از حیث اخلاق با هم تفاهم داشته باشند و سازگار باشند. ویژگیهای اخلاقی طرفین بسیار مهم است. اگر یکی بسیار مذهبی و دیگری لاقید باشد زندگی برای هر دو سخت می شود. طبیعتا شما تا کنون احساس خوبی به این فرد پیدا نموده اید که تصمیم گرفتید او را به عنوان همسر انتخاب کنید و برای او 6 ماه صبر کرده اید ولی اگر این فرد واقعا قصد ازدواج با شما را دارد  باید خیلی زودتر از این اقدام کند و با شما عقد نماید. تا خرداد سال آینده تقریبا 4 ماه وقت مانده است یعنی حدود 10 ماه سرگردانی!!!
خواهر محترم! نباید تا الان هم اجازه می دادید فضای ارتباطی شما با ایشان به سمت حالت خواهش پیش برود. البته این خوب بود که شما هم پیگیری ننمودید ولی از الان بهتر است از خانواده تان بخواهید با جدیت تمام وضعیت شما را روشن نمایند و با پیگیری و تعیین زمان دقیق عقد قصد او را حتمی سازند. اینطور شما سرگردان هستید و دائم هراس از رفتن خواستگار دارید.
پس شرط کنید که هر چه زودتر اقدام به عقد رسمی کنند و در غیر اینصورت شما در را بروی خواستگار دیگر باز می کنید و اصلا عقد نیاز به سرمایه و شرایط مالی آنچنان ندارد و شما می توانید چند مدتی را بصورت عقد بسته باشید و بعد از مثلا شش ماه یا یک سال، عروسی کنید و زندگی مستقل تشکیل دهید.
البته مقداری هم این سردی عاطفی به دلایل روزمرگی و اشتغالات زیاد طبیعی است ولی ایشان باید تکلیف شما را مشخص سازد و اگر تمایل به ازدواج ندارد زودتر بیان کند.
موفق باشید.

بیشتر بخوانید:

یازده نکته در خواستگاری

ناشناس ( تحصیلات :  دکترا ، 40 ساله )

من یه پسر دوازده ساله دارم. لطفا درباره توضیح دادن کامل مشاهده روابط جنسی والدین ...راهنمایی کنید. ما هر چی توضیح میدیم که این ابراز محبت هست. راه بچه دار شدن هست اصلا قبول نمیکنه و میگه که ما اونو اصلا دوست نداریم..... البته در حال مشاوره از روانپزشک و روانشناس بابینی هستیم و فلوگزتین هم برامون شروع شده.


مشاور: ________________________________________________________________________

 

سلام و احترام خدمت شما مادر گرامی. بیان کردین "درباره توضیح دادن کامل مشاهده روابط جنسی والدین راهنمایی کنید": منطق و عقل حکم می کند که کودکان با روابط زناشویی والدین مواجه نشوند چرا که برای آن ها هضم و درک این مسائل دشوار است و موجب اضطراب و تنش کودک می شود و البته کنجکاوی های که غیر ضروری و نا به هنگام را نیز به همراه دارد. و اگر فرزند شما پس از دیدن این صحنه، واکنش های شدید هیجانی مثل مرور صحنه، شوک زدگی، اضطراب شدید، کابوس شبانه و....را دارد حتما باید توسط متخصص مورد بررسی قرار گیرد. من به صورت کلی، پیشنهاداتی را در مورد کودکی که شاهد این صحنه ها بوده خدمتتان عرض می کنم:
- در وهله ی اول، میزان آگاهی و برداشتی که کودک از آن صحنه را کرده می سنجیم. تو چه چیزهایی در این زمینه می دانی ؟ چه تصوری کردی؟ و سوالاتی از این قبیل تا میزان اطلاعات کودکتان را در این زمینه متوجه شوید .کودکان برداشتی که از دیدن این صحنه ها دارند متفاوت از بزرگسالان است. چون آگاهی و اطلاعات کافی در این زمینه ندارند ممکن است برداشت جنسی آنگونه که ما تصور می کنیم را نداشته باشند. بنابراین درباره ی کنجکاوی های جنسی کودک، لازم هست ابتدا اطلاعات و دانسته های کودک را محک بزنیم و سپس اطلاعات درستی که کودک می گوید را تایید کنیم و اگر نظر نادرستی داشت به اندازه توان و ذهن کودک اطلاعات درست را به او بدهیم .
- در نتیجه از ارائه دانش واقعی درباره یکی از مسائل عادی زندگی انسان ها، شرمگین نباشید، چون اگر شما این اطلاعات را در اختیار کودکان تان قرار ندهید، آن ها از منابع غیرواقعی و تحریف شده این اطلاعات را به دست می آورند. بنابراین به فرزندتان جواب واقعی (و نه تخیلی) متناسب دانسته ها و سن اش را بدهید.
- بچه ها چون ذهنیت و شناختی از اینگونه روابط ندارند، رفتارهای زناشویی را نوعی خشونت می دانند، نوعی برخورد نامناسب که مثلا پدر در حال کتک زدن مادر بوده است.
از طرفی دیگر همه ی ما پرده ای از شرم و حیا در وجودمان داریم، کودک ناخواسته صحنه هایی از والدین دیده که او را به هم می ریزد و حس می کند کار اشتباهی کرده است و چه بسا احتمال دارد یک مقدار آن جایگاه والدینی هم در ذهنش مخدوش شود. لذا دچار اضطراب می شود. همچنین برخی دچار کنجکاوی بیشتری می شوند، برخی دچار تکرار شدن این تصویرها در ذهنشان می شوند. احتمالا این مساله مدت ها ذهن کودک را به خود مشغول می کند،
- باید فرصتی را فراهم کنیم تا کودک بتواند حرف هایش را بزند. ما تاکید داریم کنجکاوی ها و سوالات جنسی کودکان باید در محیط خانواده و متناسب با سن کودک و به صورت صحیح، پاسخ داده شود وگرنه ممکن هست کودک اطلاعات نامناسب و غیرضروری که قابل هضم با سنش نیست را از محیط های گوناگون کسب کند.
- اگر فرزندتان سوال کرد شما مشغول چه کاری بودید؟ توضیح دهید : عزیزم مامان باباها وقتی همدیگر را خیلی دوست دارند، یکدیگر را در آغوش می گیرند، نوازش می کنند، می بوسند و کارهایی می کنند که عشق و علاقه یشان را به هم نشان دهند و از وجود هم لذت ببرند. البته همه کسانی که زن و شوهر هستند گاه گاهی می توانند اینطوری محبتشان را به هم نشان دهند. لازم نیست اصل رابطه زناشویی و فرایند آن، برای کودک تشریح شود. اما اگر کودک سوالات بیشتر پرسید لازم است به زبان قابل فهم به کنجکاوی های او پاسخ داد . حتما به کودک سفارش شود این چیزها بین مامان باباهاست و مسائل خانوادگی و خصوصی آن هاست و صحبت در مورد آنچه دیده در خارج از خانه و نزد دیگران درست نیست و در مورد مسائلی از این قبیل فقط می تواند در خانه و با پدر و مادر صحبت کند. تا حد ممکن در دسترس و در کنار کودک باشید تا هرگاه باز هم سوال تازه ای داشت به او پاسخ بدهید.
- اینکه بیان کردین فرزندتان می گوید شما من را دوست ندارید، باید بررسی شود چرا همچین فکری می کند؟ آیا به خاطر دیدن این صحنه ها هست که همین تصوری در او ایجاد شده؟ آیا فکر می کند والدین درکش نمی کنند؟ پیدا کردن علت اینکه چرا فرزند شما همچین تصوری دارد بسیار مهم است. و در نهایت، با توجه به اینکه فرزند شما، صحبت های شما را قبول نمی کند و آن طور که معلوم است سطح به همریختگی و تنش کودک بالاست لازم است به روانشناس بالینی مجرب و حرفه ای مراجعه کنید.
موفق و پیروز باشید.

/* Image */ a:nth-child(4) img{ display:inline-block; width:1357px; } /* Link */ .hdr_right .title h1 a{ display:none; } /* Heading */ .hdr_right .desc h2{ display:none; } /* Links */ .footer .cnt .links{ display:none; } /* Pagination */ .mod_center .pagination{ display:none !important; }