میلاد شماخته

دکترای روان شناسی ، مشاور خانواده و پژوهشگر اسلامی

میلاد شماخته

دکترای روان شناسی ، مشاور خانواده و پژوهشگر اسلامی

بیوگرافی :

میلاد شماخته

✴️کارشناسی و کارشناسی ارشد روان شناسی از موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)

✴️دکتری روان شناسی (گرایش قرآن و روان شناسی) از جامعة المصطفی العالمیة

✴️ دانش آموخته سطح۴ حوزه علمیه قم

✴️پژوهشگر روان شناسی اسلامی، مدرس حوزه و دانشگاه

✴️مشاور خانواده در ️مرکز مشاوره سماح (قم-صفاییه-کوچه۱۷):جهت اخذ نوبت 02537838080
(قم-شهرک مهدیه): اخذ نوبت 02532960717






فیلم های آپارات

۱۰ مطلب با موضوع «ازدواج» ثبت شده است

من 32 سالمه نمی خوام ازدواج کنم
ولی از بالا رفتن سنمم دارم میترسم خواستگار دارم موقعیتش خوبه پسر خوبیه تردید دارم شدید اصلا علاقه ای به ازدواج کردن ندارم تو خونه بابام آزادم خودم مغازه دارم مشکلی با مجرد بودنم ندارم ولی میترسم دیگه موقعیت خوب گیرم نیاد از تنهایی بعد ۴۰ سالگی میترسم خیلی چیزا هست گفتم شما راهنماییم کنین، از یه طرف پسر خوبیه اهل زندگیه از طرف دیگه من دوس ندارم از شهرم برم دوس دارم چندسال دیگه مجرد باشم دلم میخواد هنوزم یه دختر آزاد باشم برا خودم زندگی کنم

 

 

مشاور ___________________________________________________

 

 

سلام وقت بخیر

درک میکنم شرایط تونو از
یه طرف ناراحتید سنتون رفته بالا
از یه طرف حرف این و اون که سریعتر باید ازدواج کنی
از یه طرفم نمیخواید آزادی تون از دست بره

ببینید نکته مهم چیه یک ازدواج موفق داشتن بلوک‌های ازدواج یکی از بلوغ های ازدواج بلوغ عاطفی بلوغ عاطفی یعنی من نسبت به همسرم مسئولیت داشته باشه من دوست داشته باشم با یک نفر زیر یک سقف زندگی کنم.. من از مجردی و تنهایی دیگه لذت نبرم ... من لذت های ازدواج و باهمسر بودن و بچه داری رو به لذت ها و آزادی های مجردی ترجیح بدم...

اگه این بلوغ اتفاق نیافته ... من آماده ازدواج نیستم ... چون با این با این طرز تفکر نمیتونم مادر خوبی برای بچه هام باشم همچنین نمیتونم همسر دلچسبی برای شوهرم باشم ...

من احساس میکنم تا موقعی که به این احساس نرسیدید ازدواج نکنید چون چند وقت که بگذره یا یه قول خودتون به خیانت فکر میکنید یا درخواست هایی از شوهر میکنید که براش سخته
 نشون میده کنارش لذت نمیبرید و از بودن باهاش حس خوبی ندارید....

حرف مهم اینکه فقط عقل در انتخاب همسر کافی نیس ... قلب هم باید خوشش باید (نه اینکه دیوانه و عاشق بشه نه !) همین که همسر اینده به دل بشینه و خوشحال باشید که دارید ازدواج میکنید.


نکته آخر اینکه حتما قبل ازدواج با هرکس که مایل به ازدواج بودید مشاوره (pmc) یا پیش از ازدواج برید و
که تناسب دوتا تون مشخص بشه


خوشحال شدم که خدمتتون بودم /موفق باشید

🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼
🌸🌼
🌼
🌸

#مشاوره_ازدواج

❓#سوال

سلام حاج آقا. شما توی یکی از جلساتتون گفتید با کسی که #مامانی هست #ازدواج نکنید. حالا ما از کجا بفهمیم اون شخص مامانی هست یا نه؟

 

_______________________________________________________________________

✅ #جواب

۱) مامانی به کسی میگن که شدیدا به #خانواده اش مخصوصا مامانش وابسته ست. کسی که مامانیه هنوز یک #شخصیت_مستقل پیدا نکرده و نمی تونه مستقلا #تصمیم بگیره. عدم #استقلال، شاخصه ی اصلی یه شخص مامانیه. چه خانم باشه چه آقا

2) ازدواج، یک #رابطه ی دو نفره ست، در حالی که وقتی با یک فرد مامانی #زندگی می کنی، این رابطه سه نفره میشه. همیشه پای نفر سومی درمیونه.

3) اگر با یک آقای مامانی ازدواج کنی، هیچ وقت احساس نمی کنی که داری با یک «مرد» زندگی می کنی، احساس نمی کنی پشتت گرمه، احساس نمی کنی #تکیه گاه داری.
اگر با یک #خانم مامانی ازدواج کنی، هیچ وقت احساس نمی کنی یک تکیه گاه عاطفی و #حامی درست و حسابی داری! در ضمن، اگر با یک آدم مامانی ازدواج کنی، هیچ گاه تو نفر اول زندگیش نیستی!


4) به بعضی از ویژگی های یک فرد مامانی اشاره می کنم :

👈 دائما حرف از مامانش می زنه؛ مامانم اینو گفت، مامانم اونو گفت، مامانم می خواد، مامانم نمی خواد و ...

👈 علاقه ی #افراطی و شدیدی به خانواده اش داره!

👈 اگر احیانا به خانواده اش، خصوصا مادرش بگی بالای چشمت ابرو ست، برخورد تندی باهات می کنه.

👈 رسما اعلام می کنه که خانواده ام، #خط_قرمز من هستن.

👈 مرتبا تاکید می کنه که باید به مامانم #احترام بگذاری و چنین و چنان کنی!

👈 تاکید داره پیش خانواده اش یا حداقل نزدیک به اون ها زندگی کنید.

👈 از خانواده اش بیش از حد حساب می بره.

👈 قرار و تصمیمات با تو رو به خاطر خانواده اش #کنسل می کنه.

👈 خودش رو «بیش از حد» #مدیون خانواده اش می دونه.

👈 هر چیزی رو که بینتون پیش میاد، به مامانش میگه!!!

👈 همیشه سعی می کنه مدافع پروپاقرص خانواده اش باشه.

👈 دائما احساس می کنه برای خانواده اش کم گذاشته و #حق_فرزندی رو خوب ادا نکرده!

👈 وقتی پیش خانوادشه، خیلی #شاد و پرانگیزه و سرحاله!

👈 دایره ی #دوستان و رفقاش خیلی محدوده!

👈 دوست داره با خانواده اش #مسافرت بره!

👈 مامانش خیلی ازش تعریف می کنه!

👈 خیلی #حساس و #زودرنج هست.

👈 دائما میگه باید با خانواده ام #مشورت کنم.

👈 خانواده اش به راحتی می تونن نظرش رو تغییر بدن.

۱۰) #نکته ی آخر : هرگز به #امید #تغییر دادن یک فرد مامانی با او ازدواج نکنید. تغییر در اکثر موارد #محال است.

موفق باشید.


🌺🌱🌿☘️🍀🌺🌿🍂🍃🎋🍁🌹🌷🌸💐🌾🌻

💎سوال از مشاور : @psy1400

🚨 کانال مشاوره آنلاین : https://eitaa.com/joinchat/2247295048C66ca24f3e8

🌾
🌸
🌼
🌸🌼
🌼🌸🌼
🌸🌼🌸🌼🌸

 

ناشناس ( تحصیلات : دبیرستان ، 16 ساله )

مو همسرم سه ماهه عقد کردیم همو به شدت دوست داریم همیشه هم تو جمع میگه ولی گاهی اوقات که از دستم دلخور میشه خیلی پیش میاد سر مسئله کوچیکی ناراحت میشه قهر میکنه و دلخور میشه ، میگه من زود ازدواج کردم اگر موقعیت مالی بهتری داشتم این مشکلات پیش نمیومد امروز مادرم زنگ زد و گله کرد اونم حسابی دلخور شد ولی به روی من نیاورد من میترسم زندگیم خراب شه مطمئنم ناراحت و عصبیه چکار کنم تصمیم غلطی نگیره یا خدایی نکرده به جدایی منجر نشه


مشاور:___________________________________________________________________________

 

سلام خدمت شما همراه گرامی.
عزیزم متوجه نگرانی ها و اضطراب شما شدم.
ازدواج شما در سنین پایین صورت گرفته  است و تحقیقات و پژوهش ها این نوع ازدواج های زود هنگام نسبت به ازدواج در سنین  بالا کمی ریسک پذیر تر است .

لذا در پس زمینه ی ذهنتان ممکن است به ازدواج تان و درستی و غلطی آن، شک و تردیدی وجود داشته باشد ، و به هنگامی که به سختی می خورد  یا با چالشی روبرو می شوید این موضوع که چرا زود ازدواج کردیم و یا هرگونه عدم رضایت  به هر شکل ما برای گذشته و تغییر اون کاری نمی تونیم بکنیم تنها لحظه حال و اکنون در اختیار ماست و ما اگر اکنون رو با درایت مدیریت بکنیم باز هم جای امید و خوشبینی به اینده وجود دارد .پس باید تلاش بیشتری داشته باشید .

دوست عزیز توجه داشته باشید،شما کنترل و اختیار و انتخابی از سمت همسرتان ندارید و تنها می توانید روی خودتان و رشد هر چه بیشتر خودتان با عزم و اراده ای قوی، وقت و همت بگذارید ‌. 

هنوز دیر نشده و عشق شما نو شکفته است .پس جای نگرانی نیست ، به جای نشستن و نگران بودن از آینده ای که نیامده حال را غنیمت  بشمارید ‌و با تلاش و تکاپو کوشش کنید مهارت های خودتان را ارتقا دهید .مهارت های دهگانه ی زندگی به شما کمک بسیاری می تواند بکند .کتاب بخوانید ، فیلم های خوب ببینید ، در کارگاه های خودشناسی و مهارت افزایی شرکت کنید .

بهترین خودتان باشید ، این اقدامات شما تاثیر خودش را بر روی رابطه و همچنین همسرتان خواهد گذاشت .شک نکنید .

سن کم شما و همسرتان ، اجازه ی کسب مهارت ها و تجربه ی کافی را به شما نداده است ‌.و این مسئله ممکن است، مشکلاتی در روابط شما ایجاد کند .

دوست من شما به جای یک  فرد دیگر (  حتی اگر  همسر شما باشد و عاشقانه همدیگر را دوست داشته باشید ،) نمی توانید ، فکر کنید ، یا تصمیمی بگیرید و یا رفتاری انجام دهید .شما جای خودتان هستید و البته بی شک  سهمی از اینده زندگی زناشویی تان و نقشی بسزایی  در تداوم و رضایت مندی در ان دارید .لیکن در حد توان و اختیارات و امکانات خودتان .و نه بیشتر ..شما به نوبه ی خودتان این توان را دارید که با کسب مهارت های لازم و کسب  اطلاعات لازم ، که در روابط بین فردی  شما کارساز باشد، قدم های خوبی در راستای بقا و ماندگاری عشق تان بردارید و می توانید به این ترتیب خوش بین به آینده و ازدواج تان باشید .

نگرانی صرف دردی از شما  دوا نمی کند .نگرانی و اضطراب تنها با ایجاد ناآرامی و تنش در ذهن شما از کارکرد و عملکرد مثبت شما می کاهد . سعی کنید استقلال پیدا کنید .فعال باشید .برای خودتان مقبول باشید .اگر حرمت و عزت نفس تان کافی باشد ، اعتماد به نفس تان هم بالا خواهد بود .و در این صورت می توانید فردی باشید که استقلال دارد .و فردی وابسته  نیست.

مردها در ذهن و روان شان زنان مستقل،فعال و کارامد را می پسندند و در درون به انها احترام می گذارند .زنانی که برای خودشان ارزش قائلند .و با خود و دیگران با شفقت رفتار می کنند .

فقط به یک مسئله دقت کنید ...سعی در این نداشته باشید که همسرتان را کنترل کنید .و به نوعی والد همسرتان نشوید .اقایان زیر بار کنترل گری همسرشان نمی روند .حتی اگر مدتی از این موضوع حمایت و حفاظت مادر گونه خوش شان هم بیاید ، در نهایت ، از زیر این بار شانه خالی خواهند کرد .و انتظارشان این است که همسرشان به انها تکیه کند .مردها تایید همسرشان را می خواهند .و حفظ قدرت شان برای انها از اهمیت ویژه ای برخوردار است .

اگر در زندگی زناشویی، همسران یک فرمول و قانون را مد نظر داشته باشند و سرلوحه ی رندگی خود قرار دهند ، زندگی زناشویی شان هیچ گاه به بیراهه نخواهد رفت .

قانون این است که به جای اینکه همسران هرکدام به طور مجزا در پی ارضاء نیاز ها و خواسته های خودشان باشند ، در پی ارضاء نیاز ها و خواسته های طرف مقابل باشند .به این شکل هر دو طرف به خواسته های خود می رسند .

در چنین صورتی زندگی شان ایده ال و عاشقانه می شود .

و در این میان هر چقدر توقعات و انتظارات شان از همسرشان کم تر و پایین تر باشد ، موفق تر ند .

زن و شوهر اگر نقش خود را در خانواده و زندگی زناشویی یاد بگیرند و بر اساس ان عمل کنند،زندگی کم تنش و بی چالشی را خواهند گذراند .

دائما با خودتان تکرار کنید که من همسر ، همسرم هستم .من والد یا کودک او نیستم .

رابطه ی همسرانه ، رابطه ایست بالغانه و زندگی دو فرد بالغ ، مسلما موفق خواهد بود .

در پایان پیشنهاد می کنم ، دنیای معنوی تان را وسیع تر کنید .با همسرتان تفریحات معنوی ترتیب دهید .پژوهش ها نشان داده آمد زوجینی که بیشتر با دنیای  معنویت مانوس هستند، در میان خودشان هم انس و الفت بیشتری در جریان است .توکل به خدا داشته باشید و به جای نگرانی و اضطراب که تمرکز شما را از میان می برد ، در جهت رشد و شکوفایی خودتان و در نتیجه رشد زوجی تان کوشا باشید . 

امیدوارم پاسخ سوال و مسئله تان را گرفته باشید و ابهامی نداشته باشید .اگر این چنین نبود و همچنان ذهنتان درگیر با مشکلی است با ما در میان بگذارید.تا جایی که امکان داشته باشد ما در کنار تان هستیم.
در پناه خدای مهربان باشید .

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 32 ساله )

سلام وقتتون بخیر

من ۳۲ سالمه و ۹ ماه شوهرم فوت کرده
۲سال بود ازدواج کرده بودیم
و ۵سال قبل ازدواجم باهاش دوست بودم
ازدواج که کردیم فهمیدم اعتیاد داره
و همش دعوا بحث ووو داشتیم
خیلی خیلی دوسش داشتم اما فکر اعتیاد داشتنش خیلی ازارم میداد و البته خیلی چیزای دیگش که صد در صد بخاطر اعتیادش بود
خیانت ،تهمت ،کتک زدن،بیکاریش وووو
فروردین پارسال بخاطر اینکه بیکار بودو پولا و طلاهای منوبدون اجازه برداشته بود یه دعوای بزرگ داشتیم که دستمو وصورتمو با فندک یوزوندو میخواست خفم کنه که بمیرم اما یهو ساعت ۳ همه چیو برداشت کارت بانکیم دستبدم گوشیه موبایلم کلیدای خونه وحتی تلفن خونه
برداشت و منو اینقدر زده بود اینقدر سرمو به دیوار زده بود تو حال خودم نبودم منو انداخت رو مبل و بهم گفت من میرم بیرون یا میکشمت امشب یا اگه میخوای زنده بمونی تا وقتی برگردم خونه رو مرتب میکنی میخوام دیگه جلو چشم تو ادم بیارم زن بیارم و هو موادم راحت بکشم و....
وقتی رفت همسایه ها نجاتم دادن زنگزدن به پلیس و به خانوادم ووو
خلاصه اونشب زنده موندم
۲ماه ندیدمش ازش شکایت مردم
پزشکی قانونی رفتم
ووو کلی کارا کردم که دیگه جداشدم
اونم تو این دوماه پیامای تهدید امیز میفرستاد و تنفرشو ازمن میگفت
اما من دوسش داشتم
خانوادش ترکش کرده بودن
تنها بود
پدرش که فوت شده بود
مادرش ازدواج کرده بود
خواهراش شهرای دیگه
بودن
برادرش زیاد تحویلش نمیگرفت
بیکار بود
تنها بود
با تمام حرفتو بدیاش با اینکه برای جدایی همه کارکرده بودم حتی دادگاهم رفته بودیم
فقط میخواستم بهم بگه ببخشمش تا برم پیشش

خلاصه یه روز عذرخواهی کرد گفت هرکاری بگی میکنم برگردی براش شرط گذاشتم که حق طلاق بهم بده اعتیادشو ترک کنه و چون روم نمیشد تو اون خونه برم باز چش تو چش همسایه ها بشم گفتم باید خونه رو عوض کنیم تا برگردم
خلاصه ازش حق طلاق گرفتم و فرستادمش کمپ وتو اون مدت که کمپ بود دنبال خونه گشتم و خونه رو عوض کردم وقتی برگشت اومد تو خونه حدید گفتم همه چیو فراموش کنیم از اول شروع کنیم
و یک هفته فوق العاده ای باهاش داشتم و بعد اون یک هفته دوباره کم کم همه چی شروع شد دوباره مواد پیدا کردم دوباره بیمحلیاش دعوا کتک کاری عکس و فیلمای بد و پیام دادناش به زنا و دخترای خراب ووو
۳۱ خرداداز کمپ اومد ۲۶ مرداد فوت شد
دو روز قبل فوتش دعوامون شد از خونه رفت منم اومدم خونه مادرم و دوروز بعد ...


کلی باهاش جنگیدم که بجای من اعتیادشو ترک کنه اما اینقدر بیمعرفتی کرد منو ترک کرد

همه پولا و پس اندازامو برداشته بود

بعد فوتش مجبور شدم خونه رو تحویل بدم وسایلای بدرد بخورمو بفروشم
برگشتم خونه پدرم
یه خواهرم ۵سال جداشده از همسرش و با پدر و مادرم زندگی میکنه
من اتاق مستقلی ندارم و تو اتاق مادر میمونم

شوهرم دوتا چک داشت مادر شوهرم برداشت
یکیش ۳۵ میلیون برای شهریور پارسال بود که ۲۵ تومن بهم دادن گفتن بقیشو سنگ مزار همسرمو خریدن و یه چکم برای شهریور امسال که ۳۰ تومن گفتن بهم میدنش

مادرشوهرم اولش بخاطر فوت پسرش ازمن ناراحت بودو کلی بدوبیراه بارم کردند میگفتن من پسرشونو کشتم با اینکه دوسال تنهامون گذاشتن با اینکه میدونستن پسرشون اعتیاد داره موقع ازدواج نگفتن بهم گفتن ۵سال باهاش بودی چرا خودت نفهمیدی خلاصه بعد کلی حرف و ماجرا بعد کم کم خودشون اومدن طرفم و عذرخواهی کردن البته اینم گفتن که باید مهریمو ببخشم تا چکای همسرمو بهم بدن و همینطور یه قسمتی از زمینی که به همسرم ارث رسیده بود

الان من ازینکه اون شب جلوی همسرمو نگرفتم پشیمونم اون شب همش تهدید میکرد منو میکشه و من میخواستم فرار کنم و وقتی خودش رفت منم راحت برگشتم پیش خانوادم
اگه نمیومدم شاید زنده بود

اینقدر مواد کشید تا حالش بدشد بردنش اورژانسو بعدم ...

الان من خونه پدرمم الان ارامش دارم امنیت دارم دیگه خبری از خیانت و بی وفایی و مواد ووو نیست اما دلم تنگ
دنبال کار رفتم یکی دو جا رفتم سه روزی کارکردم ولی تا متوجه شرایطم میشن اقایون رفتارشون باهام عوض شد و پیشنهاد دوستی دادن منم کارو ولکردم خیلی بخاطر این چیزا روح روانم داغونه
هرجا میرم اگه اقایی متوجه این بشه شوهرم فوت شده فوری میاد مچسبه بهم منم یه مدت از خونه بیرون نمیرم
قبلا مربی ورزشی بودم و یکی از مربیا که البته ایشونم اقا هستن و زن دارن و همسرمم میشناختن بهم گفت اگه مایلم برم توگروه دکوراسیونشون و کاریادبگیرم
یه ماه قبل عید رفتم و خیلی خوب بود روحیم خیلی تغییر کرده بود تا اینکه تعطیلی عیدو الانم تعطیلی کرونا باز خونه نشین شدم
ازطرفی بخاطر کوچیک بودن خونمونو اینکه حتی برای لباسامم جا ندارم خیلی اریت میشم پدرمم میگه نباید بری تنها زندگی کنی
ازطرفی قیمت رهن خونه هام اینقدر زیاد شده که به پولم نمیرسه ۳تا خواهر دارم و از وقتی اومدم پیش مامان ایناهمش باهم درگیرن و همش سرمن وسایلام دعوا میشه
من ازهمشون کوچیکترم و روم نمیشه بی احترامی کنم و ساکت میمونم و خب شرایط روحیم خوب نیست و انگار همه یادشون رفته من چه اتفاقاتیو پشت سرگذاشتم
پدرو مادرم با من کاری ندارن ولی خواهرام هم محبت میکنن هم ده برابر محبتشونو از حلقم میکشن بیرون با این بحث و دعواهاشون

موندم چیکار کنم
ازکی کمک بگیرم
نه پول انچنانی دارم
نه خونه
نه کاری که درامد داشته باشم
یکم اعصابم اروم شده بود که با بحث و دعواها...
خلاصه نمیدونم چیکار کنم



راستی یکماه یه اقایی ازطریق یکی از دوستام شروع کرد به پیام دادن منم راستش دوست داشتم یه همصحبت داشته باشم تو اون یکماه یکبارم دیدمش بعد
بهم ابراز علاقه کردالبته ازمن دوسال کوچیکتره
من نمیدونم چجوری بگم وقتی رفتم دیدمش از خودم بدم اومد احساس کردم دارم خیانت میکنم به همسرم و ازون موقع عذاب وجدان دارم و هیلی اذیتم میکنه وقتی فکرمیکنم من بایکی ثحبت مردم و دیدنشم رفتم ابراز علاقه اون اقا حس بدی بهم داد

من فکرمیکنم احتیاج دارم با یکی صحبت کنم یکی دوستم داشته باشه اما بعد حس یحور خیانت کردن میاد سراغم



ببخشید طولانی نوشتم
ممنون که میخونین و کمک میکنین

 

 

مشاور__________________________

 

 

با سلام به شما دوست عزیز:

همیشه این نکته را توجه کنید که به گذشته تا اندازه‌ی نگاه کنید یا توجه داشته باشید که راه را برای آینده تان باز کند نه اینکه باعث توقف یا نا امیدی در آینده آینده تان شود.

با آنچه را که گفتید شما تمام تلاش خود را برای همسرتان انجام داده اید شاید اگر می ماندید آن شب این اتفاق بدی برای شما پیش می آمد پس کار درستی کردید.

زیرا این حالت قبل برای شما اتفاق افتاده بود لزومی ندارد که خود را سرزنش کنید و این که شما یک بار تا پای طلاق رفتید اما با عذرخواهی او برگشتید پس این یعنی تمام تلاش خود را برای نجات او انجام داد به این نکته توجه کنید که هر کس مسئول اعمال و رفتار خودش می باشد و دیگران تا اندازه‌ای می‌توانند آن را راهنمایی کنند وقتی خود فرد نخواهد به خودش کمک کند هرچه دیگران تلاش کنند فایده ای نخواهد داشت.

از آنچه که شما گفته‌ی او علاوه بر زیاد گناه کارهای بد دیگه ای هم انجام می داد که اصلاً قابل بخشش نیست و این از بزرگواری شماست که باز هم او فکر می‌کنید بهتر است که آن لحظات را فراموش کنید و به آینده خود فکر کنیم برای آینده خوب درست تصمیم بگیرید و به آینده امید داشته باشید، می توانید سراغ کارهای جدیدی بروید نگذارید افکار های بد شما را احاطه کند و باعث ناامیدی و سرخوردگی تان شود از آن جا که بیان کردیم که خواهر مطلقه ای دیگر داری و شرایط زندگی در خانه پدری هم سخت است پس بهتر است به گونه‌ای رفتار کنید که کمک حال آنها باشید از آن پول هایی که به شما رسیده می توانید کار تازه شروع کنیم درست است این مقدار پول کم می باشد اما با برنامه‌ریزی می توانید راه تازه را برای خود باز کنید یکی از راه‌های پیشنهادی این است که ادامه تحصیل دهید دنبال کاری مناسب برای خود بگردید که علاوه بر اینکه منبع درآمد برای شما باشد اوقات شما را هم پر کند که افکار ناخوشایند به سراغتان نباید.

مساله مهمی که باید در این جا متذکر شوم اینکه زندگی برای شما ادامه دارد پس اگر مورد مناسبی برای ازدواج پیشامد حتماً این کار را انجام دهید زندگی قبلی شما تمام شده پس باید به آینده فکر کنیم و حسب در صورت فراهم بودن ازدواج کنید البته باید به این نکته بسیار توجه کنید که  ازدواج قبلی را تکرار نکنید قبل از ازدواج تحقیقات لازم را از خود پسر از خانواده او را انجام دهید زیرا انسان حتی در برابر جسم خود هم مسئول است خداوند به انسان عقل داده که درست انتخاب کند عاقلانه انتخاب کند پس حتما قبل از ازدواج شناخت کامل نسبت به فرد مقابل به دست آورده اید و بعد از آن دست به ازدواج بزنید واز ازدواج قبلی به اندازه‌ای که تجربه برایتان شود استفاده کنید و نگذارید خاطره آن سبب نابودی آینده تان شود.

ناشناس ( تحصیلات : دبیرستان ، 17 ساله )

سلام چند وقتی هست که به یک دختر بزرگ تر از خودم علاقه شیدی پیدا کردم و فرد اجتماعی نیستم که بتون باهاش صحب کنم و حرف دلم رو بگم و درحد سلام علیک صحبت می کنیم و صمیمی نیستیم....دارم دیونه می شم نمی دونم چیکار کنم.

 

مشاور _________________________-

سلام به شما دوست گرامی 
دوست عزیز اطلاعاتی که برای ما فرستاده اید بسیار اندک است و شما حتی اشاره ای نفرمودید که فاصله ی سنی شما و ایشان چقدر است ..چه مدت از اشنایی می گذرد و نحوه ی اشنایی تان به چه شکل بوده است؟! این از خود بی خود شدن و یا به عبارتی ( دارم دیوونه می شم ) و این میزان احساس و علاقه ی شدید قلبی را که عموما به عشق تعبیر می کنند ، چگونه پدید امده است ؟ 

معمولا شکل گیری  این طور حس های غلیظ و شدید ، بدون در نظر گرفتن ملاک های عقلانی و منطقی بر خواسته از حس هایی بدنی ست که شاید به تمایلات جنسی نزدیک تر  باشد .و از مشخصه های دیگرش ..گذرا بودن است .پیشنهاد می کنم کمی بیشتر تامل کنید و  به جوانب امر بیشتر  بنگرید .برای گرفتن تصمیم بسیار زود است. پیشنهاد می کنم اجازه دهید چند ماه بگذرد ، پس از ان اگر همچنان تصمیم تان بر ازدواج بود ، از یک روانشناس متخصص ، مشاوره ی پیش از ازدواج (PMC) بگیرید .

مورد دیگری که باید به آن اشاره کنیم شیفتگی در ازدواج می باشد . افراد ممکن است که تنها به دلیل وجود یک ویژگی خاص در فرد، احساس عاشق شدن کنند و به بسیاری از موارد از قبیل همخوانی شخصیت و معیار های ازدواج بی توجه باشند و فقط به خاطر یک ویژگی که در انها ایجاد شیفتگی کرده است  ازدواج کنند اما با گذشت زمان و کمرنگ شدن شیفتگی تفاوت های فرد مقابل را ببینند تازه ان زمان متوجه می شوند هیچ سنخیتی با همسرشان ندارند و  آن زمان ،متوجه تفاوت‌ها و فاصله هایشان می شوند و تعارض های بسیاری بین شان به  وجود می اید . در حالت کلی همانطور که گفتیم هیجان های بسیار متفاوتی در اوایل ازدواج وجود دارد که با گذشت زمان فروکش می کنند و این شیفتگی پایان می یابد .

عشق واقعی بر اثر شناخت پدیدار می شود .و این شناخت در طول زمان و معاشرت به وجود می اید نه به صورت یک باره و ناگهانی ان هم بدون شناخت از طرف مقابل .یکی دیگر از از تفاوت های عشق و شیفتگی ، فاکتور تصمیم گیری است .در تصمیم گیری انسان بر اساس شناخت ، و منطق بر اساس عقلانیت تصمیمی را بر می گزیند ..در شیفتگی فرد بدون شناخت و بدون هدف است لذا بدون فکر و هدف  و بدون تصمیم گیری  علاقه مند و شیفته می شود به طوری که فرد نمی داند دلیل این همه خواستن و علاقه چیست .صرفا فقط علاقمند است و طرف را می خواهد .فاکتور بعدی مسئله ماندگاری است .شیفتگی ماندگاری به همراه ندارد .و گذرا و زود گذر است .مانند یک موج .می اید اوج میگیرد سپس فرود می اید .و عمرش به پایان می رسد .

 به همین دلیل است که قبل از ازدواج باید با معیار های  تان برای انتخاب همسر آشنا باشید. و فرد مقابل نیز این  معیار های مهم را دارا باشد. 

داشتن هدف و انگیزه و بر این اساس تصمیم گیری کردن و سپس ازدواج نمودن ،و همچنین آگاهی از مهارت های زناشویی و مهارت های حل مسئله برای حفظ عشق و صمیمیت و دوام زندگی  ضروری می باشد .

در پناه خدای مهربان باشید 

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 25 ساله )

سلام ، من پسری بیست و پنج ساله هستم و چهارساله که عاشق دختری شدم . یکی از فایل های نزدیک هم محسوب میشه یعنی دختر پسرخالم هست و باهم نزدیک هستیم ، من توی این مدت سه سال احساسمو بروز ندادم و به کسی نگفتم که سال آخر یعنی امسال تابستان دیگه طاقت نداشتم و گفتم بهش ، بهم گفت که این همه سال فکر میکرده که من ازش متنفر هستم نه این که عاشقش باشم و اینکه هیچ حسی بهم نداره اما نه ازم بدش میاد نه متنفره . بعدها قبول کرد که باهم رابطه داشته باشیم تا بتونم بهش ثابت کنم دوسش دارم ، بعد اینکه ثابت کردم گفت نمیتونم عاشقت بشم دست خودم نیست ، حالا یه هفته پیش بهم گفت دوسم داره و مهم شدم براش و دلتنگمو ... اما سه روز پیش فهمیدم یه دروغ بزرگ بهم گفته و پنهون کرده ازم ، دیگه نمیتونم بهش اعتماد کنم و حس میکنم دوست داشتنش هم یه دروغه چون نه بروز میده نه به زبون میاره عشقش نسبت به منو . منم بهش گفتم که نمیتونم با اینکه احساستو بهم نگی و بروز ندی زندگی کنم منم دل دارم احساس نیاز به محبت دارم که گفته تغییر میکنم . اما باز نمیتونم اعتماد کنم .
الان این یک هفته حال من خیلی خرابه هرچقدر هم میخوام اعتماد کنم و فکر نکنم به دروغش باز نمیتونم دست خودم نیست حتی با اینکه وقتی فهمید کخ فهمیدم دروغ گفته خودشم خیلی ناراحت شد که گریش گرفتو تا الان همش عزر خواهی کردو میکنه ، از یک طرف هم من چند سال تلاش کردم فراموشش کنم اما نشد که امسال مجبور شدم بگم بهش . هم عاشقشم که حاظرم هرکاری بکنم براش هم نمیتونم اعتماد کنم بهشو گذشته رو فراموش کنم ، نمیتونمم ولش کنمو برم فراموشش کنم . لطفا کمکم کنید از هرکی کمک خواستم از آشناها گفتن جدا بشین بهتره ، نمیدونم شما نظرتون چیه اما راهی به غیر از جدایی هست ؟؟؟ چون خیلی دوسش دارم ، نمیگم بدون اون میمیرم یا چیزی چون جدابشیم به مرور وابستگی تموم میشه اما میخوام با اون ازدواج کنم ، توی این مدت زندگیم عاشق نشده بودم اولین عشق من اونه .


مشاور: ___________________________________

 

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی اعتماد نداشتن به کسی که دوستش دارید و می خواهید با او ازدواج کنید غم، نگرانی و خشم را در پی دارد و تحملش سخت است. برادر عزیز، ازدواج یکی از مهمترین وقایع زندگی انسان است. در واقع ازدواج یک نوع برنامه ریزی برای بودن در کنار کسی است که در بخش اعظمی از زندگی به او اعتماد و تکیه می کنید تا آرامش حاصل از این زندگی مایه پیشرفت در سایر مراحل و موقعیتهای شما گردد. باید توجه داشته باشید که برای ازدواج، تنها دوست داشتن کافی نیست بلکه برای انتخاب همسر ملاکهای زیادی را مد نظر داشته باشید که در صورت نیاز در مکاتبه بعدی به آنها اشاره می شود. از سوی دیگر ازدواج کسانی که اول دوست می شوند و بعد ازدواج می کنند با ریسکهایی همراه است زیرا روابط قبل از ازدواج به عنوان اینکه عبور از خطوط قرمز فرهنگی است گرچه فقط نسبت به ایشان باشد، معمولا به اعتماد بعد از ازدواج در زمینه پایبندی اخلاقی لطمه می زند. البته شما مشخص نکرده اید که کی قصد اقدام به مقدمات ازدواج را دارید اما به هر حال در مورد شما قبل از ازدواج اعتمادتان خدشه دار شده است و این مطلب ریسک این ازدواج را بالاتر برده است و امید به موفقیت را در این ازدواج کاهش داده است. البته باید دید که واقعا مسئله ای که مطرح کردید و دروغ ایشان تا چه حد مشکل ساز بوده است تا به خطا نرویم. یک ملاک عمده در ازدواج درست، صداقت طرفین است. البته نه به این معنا که پسر یا دختر در صورت داشتن اشتباهاتی در گذشته، از ارتباطهای خارج از چارچوب خود، به فرد انتخاب شده برای ازدواج چیزی بگویند و او را نسبت به خود بی اعتماد کنند بلکه صداقت درجایی لازم است که بعدا مشخص می گردد و نگفتن آن ایجاد مشکل می کند مانند داشتن بیماری یا ... . شما مشخص نکرده اید که دروغ ایشان چه بوده است اما اگر خدایی نکرده این دروغ مربوط به بحث پاکدامنی و ارتباط نداشتن با پسران دیگر باشد چون پاکدامنی طرفین ملاک مهم دیگری در ازدواج موفق است، صلاح نیست با این فرد ازدواج کنید و بهتر است با فردی ازدواج نمایید که به او و لو به واسطه بی خبری اعتماد دارید. در عاقبت چنین ازدواجی بیاندیشید. به این فکر کنید که آیا دوست دارید همسر آینده تان را اسیر سوء ظن خود کرده و دائما برنجانید و زندگی را برای او و خود تیره و تار کنید؟ چون مشغولیت ذهنی زیادی دارید راهکارهایی را برای مقابله با افکار مزاحم که در روان شناسی وجود دارد عرض می کنم ولی برای توضیح کامل نیاز به مکاتبه دیگری است. یکی از بهترین تکنیک های مقابله با افکار مزاحم تکنیک‌هایی است که در آن فرد در هنگام هجوم افکار تکرار شونده، فکرش را متوجه چیزهای دیگری می کند، مثلاً با تماشای تلویزیون یا انجام کارهای دیگر حواس خود را پرت می کند و فکر مشغول کار دیگری می شود. به این مثال دقت کنید، وقتی که ذهنتان مشغول این افکار می شود، شروع کنید از صد رو به پایین سه تا سه تا کم کنید: 100، ۹۷، ۹۴، ۹۱، ۸۷ و ... ؛ همینطور ادامه دهید تا آرام آرام ذهنتان از آن فکر خالی شود و به طور کامل تمرکز در این شمارش پیدا کنید. این یک راه ساده برای خارج کردن آن افکار مزاحم از ذهنتان می باشد. تکنیکهای بازگردانی توجه، محدود به این روش ها نیست و روش های دیگری نیز وجود دارد. یکی از راه های خوب دیگر این است که وقتی که افکار مربوط به آن خانوم به سراغتان می آیند، به آنها اعتنا نکنید و به شمارش آنها اقدام نمایید. وقتی فکری به ذهنتان آمد به خود بگویید این فکر اول، اگر فکر دیگری باز ادامه پیدا کرد بگویید این هم فکر دوم، و همینطور فکر چهارم، پنجم و ... . تنها به شماره گذاری اکتفا کنید و به دنبال اطمینان بخشی به خود یا پاسخ دهی به افکار یا پیگیری آنها نباشید. در صورت مردد بودن و نرسیدن به تصمیمی صحیح و نداشتن توان غلبه بر احساسات از مشاوره حضوری با یک روانشناس استفاده نمایند یا با تماس با سامانه مشاوره تلفنی مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی (096400) از راهنماییهای مشاورین مرکز استفاده نمایند. در ضمن اگر تصمیم به ازدواج گرفتید چه درباره ایشان و چه فرد دیگری، دریافت مشاوره پیش از ازدواج یک راهکار منطقی برای یک انتخاب درست و کم خطر است. امیدواریم با عقلانیت و درایت و کنترل احساسات این مرحله مهم از زندگی را به سلامت بگذرانید.

بیشتر بخوانید:

چرا و چگونه عاشق می شویم ؟
 

ناشناس ( تحصیلات : دبیرستان ، 18 ساله )

سلام... یه ماه دیگه میخوام عقد کنم . میشه بگین چه ازمایشی از دختر گرفته میشه و چی بررسی میشه ؟؟


مشاور:_________________________

 

باسلام ازمایش قبل ازدواج اولین ازمایشی است که از شما گرفته میشود و در ابتدا از اقا نمونه گیری انجام میگیرد که اگر ایشان مشکل خاصی نداشتند نیاز به نمونه گیری از شما نیست ولی اگر ایشان تالاسمی مینور یا مشکل خاصی داشتند از شماهم نمونه گیری میشود در صورتی که شما سالم باشید وبرای مثال مینور نباشید احتیاج به مراجعه به ازمایشگاه ژنتیک نیست در صورتی که شما مینور باشید مرحله بعد مراجعه به ازمایشگاه ژنتیک و بررسی بیشتر است تا در اینده بچه های شما دچار مشکل نشوند.ازمایش دیگری که از شما گرفته میشود ازمایش ادرار برای بررسی اعتیاد است.

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 24 ساله )

سلام. راستش من شیش ماه هست که خاستگار دارم و با اطلاع خانواده هامون در ارتباط هستیم. اوایل رابطمون خیلی رومانتیک بود. حتی عمیقتر هم شد. ولی بعدش رابطمون سرد شد. تا حدی من فکر کردم دیگه منو نمیخاد. بعد هم واسطمون و هم خودم ازش پرسیدم گفت وقت میخاد فقط. الان خیلی کم پی گیر من میشه. و وقتی قبلن ازش علتش پرسیدم گفت که درگیر کارشه. و منم دیگه زیاد پیگیرش نشدم. ولنتاینو برام تبریک گفت، برام سی دی اموزشی خرید فرستاد گفت یه جای فکرای چرتوپرت بشین اینو یاد بگیر ... ولی من خیلی نگرانم. خیلی دلهره دارم. گفته خرداد عقد کنیم ولی میترسم. چون قبلن یه رابطه دوستی نا موفق داشتم.میترسم اینم نشه. با مادرم در این باره صحبت کردمو به من گفت که رابطه الانت فرق میکنه این خاستگاره با خونوادش اومده ولی اون دوستی بود. نمیدونم خیلی نگرانم. خاستگارم و دوست دارم بهش علاقه مندم ولی این اخلاقش اذیتم میکنه.😣😢

 

 

مشاور:___________________________________________________

 

پاسخ
با سلام و تقدیم احترام خدمت شما خواهر گرامی!
مسأله ازدواج یکی از مهمترین تصمیماتی است که هر جوانی باید در زندگی اش بگیرد و اگر در این انتخاب و تصمیم بسیار مهم درست و منطقی عمل کند آینده روشنی را برای خود رقم زده است و الا تا آخر عمر، خودش را سرزنش می کند که چرا .... لذا با توجه به اهمیت این امر لازم است که فرد تمام تلاش خود را بکند تا انتخاب مناسبی داشته باشد. یکی از ملاکهایی که در انتخاب همسر مناسب، باید مورد توجه قرار گیرد، کفویت است. دختر و پسر باید هم کفو باشند؛ هم کفو بودن هم به این معناست که از نظر شخصیتی، اخلاقی، مذهبی، اقتصادی، تحصیلی، سنی و ... با هم سازگاری داشته باشند، برخی از این موارد لازم و ضروری است و به هیچ وجه قابل اغماض نیستند؛ اما برخی دیگر در مواردی قابل اغماض هستند اما آنچه که ضروری است هم کفو بودن از حیث اخلاقی و مذهبی و شخصیتی است. دختر و پسر باید از حیث اخلاق با هم تفاهم داشته باشند و سازگار باشند. ویژگیهای اخلاقی طرفین بسیار مهم است. اگر یکی بسیار مذهبی و دیگری لاقید باشد زندگی برای هر دو سخت می شود. طبیعتا شما تا کنون احساس خوبی به این فرد پیدا نموده اید که تصمیم گرفتید او را به عنوان همسر انتخاب کنید و برای او 6 ماه صبر کرده اید ولی اگر این فرد واقعا قصد ازدواج با شما را دارد  باید خیلی زودتر از این اقدام کند و با شما عقد نماید. تا خرداد سال آینده تقریبا 4 ماه وقت مانده است یعنی حدود 10 ماه سرگردانی!!!
خواهر محترم! نباید تا الان هم اجازه می دادید فضای ارتباطی شما با ایشان به سمت حالت خواهش پیش برود. البته این خوب بود که شما هم پیگیری ننمودید ولی از الان بهتر است از خانواده تان بخواهید با جدیت تمام وضعیت شما را روشن نمایند و با پیگیری و تعیین زمان دقیق عقد قصد او را حتمی سازند. اینطور شما سرگردان هستید و دائم هراس از رفتن خواستگار دارید.
پس شرط کنید که هر چه زودتر اقدام به عقد رسمی کنند و در غیر اینصورت شما در را بروی خواستگار دیگر باز می کنید و اصلا عقد نیاز به سرمایه و شرایط مالی آنچنان ندارد و شما می توانید چند مدتی را بصورت عقد بسته باشید و بعد از مثلا شش ماه یا یک سال، عروسی کنید و زندگی مستقل تشکیل دهید.
البته مقداری هم این سردی عاطفی به دلایل روزمرگی و اشتغالات زیاد طبیعی است ولی ایشان باید تکلیف شما را مشخص سازد و اگر تمایل به ازدواج ندارد زودتر بیان کند.
موفق باشید.

بیشتر بخوانید:

یازده نکته در خواستگاری
/* Image */ a:nth-child(4) img{ display:inline-block; width:1357px; } /* Link */ .hdr_right .title h1 a{ display:none; } /* Heading */ .hdr_right .desc h2{ display:none; } /* Links */ .footer .cnt .links{ display:none; } /* Pagination */ .mod_center .pagination{ display:none !important; }